بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود رمان ما شش پسر
| نسخه: PDF, EPub, APK, JAR |
داستان شش پسر که برای تحصیل به شهر اصفهان آمده و یک خانه را به عنوان خوابگاه انتخاب میکنند، اکنون ده سال از آن روزهای شیرین میگذرد …
قسمتی از داستان رمان:
وهاب کِی میریم؟
امیرعلی تو مگه امتحان آخریت یکم نیست!؟
وهاب با بی خیالی گفت: چرا کره ولی شمال مهمترِ…درسو بعدم میشه خوند. ترم بعد میگیرم.
عباس سرش را از تأسف تکان داد و گفت: یکیشو که اصلاً نمیخوای بدی…اینی که یکُم داری هم که ندی چهار پنج واحد افتادیاااا
وهاب چهار پنج واحد چیه؟؟؟ شش واحد…هر کدومش سه واحدِ…تازه اگر امتحانای دیگمو بالا ده بشم که پاس شم. کلاً فکر کنم این ترمو مشروط شم.
افشین شک نکن با این وضع درس خوندن و بی خیالیت مشروطی رو شاخشه.
وهاب اِی بابا….اصلاً تو چی کار به من داری. مگه نگفتی من کاری به کار تو نداشته باشم. خب تواَم به من کار نداشته باش.
افشین بی توجه به وهاب به امیرعلی گفت: حالا قرار باشه بریم. کِی میریم؟
همون بیست و هشتم که منو و عبدالله هم امتحانامونو بدیم….عصرش راه میوفتیم که شب برسیم.