دانلود رمان گرگ از هوشنگ گلشیری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان گرگ، داستان کوتاه هوشنگ گلشیری در مجموعهی « نمازخانه کوچک من» روایت زن جوانی است ( همسر پزشک روستا یا بخش در یک منطقهی کوهستانی و برفگیر ) که در قسمتی از ساختمان کوچک بهداری، اندکی دور از سایر خانههای آنجا، بیشتر اوقاتش را، به اجبار، تنها میگذراند و هربار، به صدای زوزه گرگی از دور یا نزدیک، پشت پنجره میایستد و به تاریکی و خلوت بیرون، و اگر باشد، به چشم های گرگ داستان، خیره میشود.
زن دکتر قد کوتاه بود و لاغر، آن قدر لاغر و رنگ پریده که انگار همین حالا میافتد. دو تا اتاق داشتند توی همان بهداری. بهداری آن طرف قبرستان است، یعنی درست یک میدان دور از آبادی. زن نوزده سالش بیشتر نبود. گاه گداری دم در بهداری پیداش میشد و یا پشت شیشهها. فقط وقتی هوا آفتابی بود از کنار قبرستان میآمد ده گشتی میزد. بیشتر رمانی دستش بود، و گاهی یک پاکت آب نبات یا شکلات هم توی جیب بلوز سفید یا کیف دستیاش. بچهها را خیلی دوست داشت و برای همین هم بیشتر میآمد سراغ مدرسه.
یک روز که بهاش پیشنهاد کردم اگر بخواهد میتوانیم درسی به عهدهاش بگذاریم گفت، حوصله سر و کله زدن با بچهها را ندارد. راستش دکتر پیشنهاد کرده بود، برای اینکه سر زنش گرم بشود. گاهی هم میرفت لب قنات پهلوی زنها. برف اول که افتاد دیگر پیداش نشد. زنها دیده بودندش که کنار بخاری مینشسته و چیزی میخوانده، و یا برای خودش چای میریخته، وقتی هم دکتر میرفت برای سرکشی به دهات دیگر، زن راننده یا دربان پیش خانم میماند.