دانلود رمان جانی دوباره از مهتاب با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
وارد حیاط بزرگ عمارت شدم و ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم. به باغ مرده نگاه پر حسرتی کرد، به درخت های پاییز زده ای که حالا چند برگ زرد و خشکیده روی شاخه هاش خودنمایی میکردن…
نفسم رو پر حسرت بیرون فرستادم و چشم از باغ گرفتم، کیفم رو از روی صندلی برداشتم و با قدم های اروم به طرف عمارت حرکت کردم. بعد ساله ها تلاش دوباره تونستم عمارت اجدادیم رو پس بگیرم. باد سرد پاییزی که وزیدن گرفت دکمه های پالتوم رو بستم و سرم رو توی یقه ام فرو بردم تا از سرمای استخوان سوز در امان بمونم.
قبل از اینکه به در ورودی برسم با صدای خش خش برگ ها به خودم اومدم. دخترک ژنده پوشی که دفعه قبل زیر یکی از درخت ها خوابیده بود اینبار با زنجیرهای کلفتی که به دست و پاهاش وصل بود در حال جارو زدن برگ های زرد و خشکیده از توی باغ بود …