دانلود رمان مهرنوش از Fatemeh.R با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مهرنوش دختر روستایی که ارباب دستور داده اون رو پیشش ببرن اما برای چی؟ چرا؟ آیا ارباب عاشق اون شده؟ یا برای یه چیز دیگه…
من ـ وای بابا خواھش می کنم. بابا ـ حالا تو واسه ی من زبون در اوردی دختره ی خیره سر. وای دارم می میرم بابا ھمین طور داره موھام و میکشه و فحش میده. من ـ بابا من نمیخوام با اون ازدواج کنم مگه زوره. بابا ـ آره زوره تو باید حتما با اون ازدواج کنی دیگه صدات و نشنوم.
این چه سر نوشتی من دارم دیگه نمیتونم رو پاھام وایسم با زانو میخورم زمین و زجه میزنم به خاطر این سرنوشت. ـ دخترم. یکی یه دونه ی من. مامان من چیکار کنم من نمیخوام با اون … مامان میپره وسط حرفم و میگه : ـ میدونم عزیزم ولی کاری از دست من و تو بر نمیاد …