دانلود رمان مژگان از شکوفهن ۳۳ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بوي اسفند و گلاب با هم قاطی شده بود صداي کـل کشیدن زنها همه جا را پرکرده بود… همه به احترام عروس و داماد بلند شدند و به سمت در رفتند… فقط من روي صندلی نشسته بودم… اصلا چرا آمده بودم؟ بغض گلویم را گرفته بود… دلم می خواست داد بزنم…
آخه چرا؟ یعنی نیلو به من سرتر بود؟ یعنی؟… نه سرتر نبود… فقط باباش باعمو، دوست جون جونی بودند و نیلو هم خیلی سر و زبون داشت… چیزي که من نداشتم… زبونی داشت یک متر، عشوه ونازش که دیگه هیچی، پشت چشمی براي همه نازك میکرد که حتی دل زنها را هم میبرد…
ولی من چی؟ حتی عرضه نداشتم با پسرعموي خودم دو کلام صحبت درست وحسابی کنم … بهش بگم دوست دارم… نیلو لیاقت تو رو نداره… نیلو همیشه مسخره ات میکنه… میگه کامران شیر برنجه… کامران خشکه… ولی جلوت قربون وصدقه می ره… چه فایده…