دانلود رمان دورگه خون آشام و جادوگر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چرا من؟ چرا من باید دورگه باشم؟ اون هم دورگه چی؟ دورگه خونآشام-جادوگر! به هیچ جایی تعلق ندارم، نه سرزمین جادوگرها و نه سرزمین خونآشامها همش معلق و عذابآورهمه به هم مشکوک هستند.برای همه عجیبوغریبم به موجودی تبدیل شدم که حتی نمیدونم دقیقاً چی هست، چه قدرتهایی داره، چه ویژگیهایی داره.هیچ راهنمایی ندارم باید خودم تنهایی از پس مشکلاتم بربیام. آره… تنهایی …
زندگی قبل از “من ” [گم شو بیرون دیگه…] کرپسل (y Krpsl« 🙂 [تو چطور جرئت میکنی با استادت اینجوری حرف بزنی؟ ادبت کجا رفته؟] [یک جایی رفته دیگه، به تو چه آخه؟] کرپسلی: [ببین جنا… با من کلکل نکن که االن حوصله ندارم.] [من کلکل نکردم، فقط راحتم بذار].کرپسلی: ]جنا [Jenna بتمرگ، انقدر هم زر نزن.] چشمام گشاد شد. مرد بیتربیت، اومده تو اتاقم و پررویی هم میکنه.
از پشت سرش به طرفش حمله کردم که بیرونش کنم، اما کرپسلی با یک حرکت ضربه فنیم کرد و دستمو پیچوند، منو روی زمین خوابوندو پاشو روی گردنم گذاشت. دستم داشت کنده میشد، از درد داشتم میمردم که کرپسلی گفت: »بهت گفتم بتمرگ، انگار زبون آدمیزاد حالیت نمیشه، نه؟ با پررویی گفتم: [نه من که آدم نیستم؛ خونآشامم.] کرپسلی نفس تندی کشید و دستم رو ول کرد. به زور بلند شدم، روی زانو نشستم و دستمو مالش دادم. یکهو کرپسلی یک لگدی به شکمم زد که پرت شدم و به دیوار خوردم …