دانلود رمان زهاراز آرزو نامداری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سردار،مردی سی و یک ساله ست که برای یه کینه ی قدیمی به خانواده کامیاب نزدیک شده. آهو که عضو این خانواده ست.دختر نوزده ساله ای که با معصومیت و قلب مهربونش قربانی کینه ی سردار میشه… سرداری که با دوست جذابش برای دخترک قصه ی ما تله گذاشتن… یه تله ی بزرگ ناموسی،برای نوه ی حسین علی خان کامیاب که روی ناموسش قسم می خوره… بریم ببینیم سردار بیرحم ما دلش میاد با آبروی آهوی دلبرمون اینجوری بازی کنه… یا اینکه…؟
از آخرین باری که آن وکیل را دیده ده روز می گذرد… آن دختر مرموز آمد…امضاها را گرفت و رفت… هنوز خبری از او نشده… فقط از یک چیز مطمئن است…آن هم اینکه او از جای آهو باخبر است … از زنده بودنش نوید داده بود و سردار حتی نمی خواهد به کابوس آن شبش فکر کند… دارد آخرین امیدهایش را از دست می دهد… روز دادگاه نزدیک است… روزی که حُکم قصاص برایش ببُرند… هنوز از زنده بودن یا نبود آرش خبری نگرفته… هنوز به بیگناه بودنش شک دارد… که اگر اینگونه باشد…
باید جول پلاسش را جمع کندو… به فکر بخشیده شدن از طرف آهو نباشد… یک ماه تمام از زندانی شدنش می گذرد… یک ماه از مرگ سمانه…خواهری که پایش می رسید ، حاضر بود جانش را برایش بدهد…که فقط لبخند بزند… که بار دیگر مانند روزهای قبل با شور و شعف به خرید برود… غذا بپزد …آراد را به مدرسه برساند… یک ماه پر از سختی گذشت… هر روز یک حاشیه… نخواهد هم برایش می تراشند… مردهایی که شبانه هر غلطی که بخواهند با خودشان می کنند…
عوقش می گیرد از نگاه کردن به چهره ی این ها… و به یاد می آورد روز آخر را… بارها و بارها تداعی اش می کند… جیغ و التماس های دخترکش را… خواهری که می خواست از شرافت برادرش محافظت کند… از این بُعد که به خودش نگاه می کند… چقدر پست به نظر می رسد… چقدر بخشیده شدنش سخت است… زن مهدی…؟ او واقعا کشته شد…؟ به خاطر سردار..؟ آن زن خراب و خائن ، که به جز کیان با مرد دیگری هم بود… آمارش را از قبل داشت … زنی که میان آن همه پَستو قایمش کرده بودند و باز هم لایی می کشید…