دانلود رمان آخرین گناه از فاطمه حاتم آبادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره دختری از جنس غم، به نام رها است. رها که دختر تنها و به شدت احساسی است، بنابر دلایلی مجبور به ازدواج موقت با رادمین میشود و سریعاً دلبسته ی او می شود! اما عشق آنها پایان داستان نیست؛ بلکه آغاز راه پرپیچ و خم زندگی تلخ آنهاست. آخرین گناه دختر پاک و معصوم داستان؛ مربوط به عشق اوست، عشق به کسی که برای او ممنوعه است!
قلبم به تکاپو افتاد! عشق رادمین مانند روح در بدنم جاری شده و هر روز بیشتر و بیشتر میشود! دوست داشتم بارها و بارها نامش را صدا بزنم و او اینگونه جوابم را بدهد. با لبخند گفتم: _ماشین رو مگه نمی خوای بزاری گل گلیش کنن؟ یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: _گل گلی برای چی؟ _وا، خب واسه ی امشب دیگه! _آها! نه نمیخواد! گره ای میان ابروهایم انداختم و گفتم: _چرا نمی خواد؟
با انگشتش ضربهای به پیشانی ام وارد کرد و گفت: _دیگه دیگه! و درست در همان موقع، جلوی آرایشگاه توقف کرد. تینا و مبینا از ماشین خارج شدند و من روبه رادمین گفتم: _بگو دیگه! لبخند دندان نمایی زد و گفت: _خودت میفهمی! _خیلی مرموزی! قهقهه ای سر داد و گفت: _می دونم! لبخندی زدم و بعد از خداحافظی با رادمین از ماشین پیاده شدم.
مبینا زنگ سالن آرایشگاه را فشرد و سپس روبه من گفت: _تعریفاتون تموم شد خدا بخواد؟ با لحن نازکی گفتم: _ایششش، حسود! سپس هر سه خندیدیم و با باز شدن درب آرایشگاه وارد آنجا شدیم. ترجیح می دادم در کل زمان آرایشم به صورتم نگاه نکنم. دلم میخواهد در آخر خودم را ببینم به همین خاطر بر روی صندلی ای نشستم که مقابلش آیینهای وجود نداشت. تینا و مبینا هم هر کدام درگیر کارهای خودشان بودند…