دانلود رمان انیس دل از صدیقه بهروان فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مرتضی پسر جوونیه که به خاطر ازدواج مادرش با حاج احمد نامی، مجبور می شه مهناز، دختر حاج احمد رو صیغه کنه. صیغه ای که فقط برای راحت بودن این دو نفر و حساسیت شدید حاج احمد خونده شده و حاج احمد مرتضی رو قسم داده که از اعتمادش سواستفاده نکنه. مرتضی پسر باغیرت و کاری و همین طور مذهبیه و برای راحتی مادرش که چند ماه بعد ازدواج، باردار شده، خونه حاج احمد رو ترک می کنه. مهناز اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره، دلیلش هم جدایی پدر و مادرش و سخت گیری های پدرشه…
چشم بست و دل به دریا زد. آرام آرام جلو رفت. به این امید که نشانهای نازل شود و او را به خودش بیاورد. فاصلهی کام گرفتن لبانش داشت میلی متری میشد و خبری از نشانه نبود. انگار خدا هم با این حرکت او موافق بود! لبانش که به زیارت گوشهی لب انیس نائل آمد، جهان از حرکت ایستاد. دمای بدنش در لحظه به اوج رسید و قلبش چند ضربه را جا انداخت. حالش بهتر که نشد، بدتر هم شده بود. دلش بیشتر از آن را میخواست. بیشتر و طولانیتر. لعنت به شیطان فرستاد و فاصله گرفت.
اگر میخواست دل به دلِ دلش بدهد، کار به جاهای باریک میکشید. جاهای خیلی خیلی باریک. دست لرزانش را پیش برد و چادر انیس را کمی عقب کشید. دختر بیچاره شوکه شده بود. چشمانش از حدقه ببرون زده بود و لبانش به سفیدی میزد. تسبیح بین دو دستش بیحرکت مانده بود. چادرش که روی زمین افتاد، نگاهش بالا آمد. مرتضی قصد عقب نشینی نداشت. تا اینجای کار را آمده بود. حقش بود که لااقل موهای همسرش را ببیند. بقیهاش را میتوانست فعلا فاکتور بگیرد، البته فعلا! روی دو زانویش بلند شد.
دست به گره روسری انیس برد و آن را گشود. روسری را با یک دستش جمع کرد و آن هم به سرنوشت چادر دچار شد. ضربان قلبش تازه داشت کوک میشد. کمی نیم خیز شد. آن قدر که دستش به کش موی انیس برسد. کش را که کشید و عقب نشست، دهانش باز ماند. آنچه میدید ورای تصورش بود. باورش سخت بود. یعنی واقعا این فرشتهی زیباروی ریز نقش، با آن موهای مواج بلند که سیاهیاش را از سیاهترین شبهای سال وام گرفته بود، زنی بود که نامش با زد و خورد به صفحهی دوم شناسنامهی او اضافه شد!