دانلود رمان بچه بسیجی از شادی قربانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر لوند و جذاب که از دین به دوره پسری بسیجی و خدایی که از قضا توی گشت ارشاد کار میکنه این اقا پسر ما یه زنم داره اما دست روزگار کاری می کنه که نازنین لوند و جذاب بشه همسر دومش اما روزگار چرخش داره و باعث میشه تا از هم جدا بشن اونم بخاطر اشتباهشون…
_دیگه بهت علاقه ای ندارم الکی دلتو خوش نکن… تو عقده توجه داری میخوای همه بهت توجه کنن… چشمای خیسم رو به ساره دوختم، با صدایی دورگه از بغض گفتم: _بیا بریم سریعتر… با قدم های بلند از ازمایشگاه بیرون اومدم که ساره دنبالم دویید و مقابلم قرار گرفت: _الان می خوای چیکار کنی نازنین؟ نگاهش کردم و با درد از بین لب های لرزونم نالیدم: _سقطش می کنم. +چییی؟! می خوای سقطش کنی؟
از داد بلندی که ساره سرم زد تکون محکمی خوردمو با چشمای اشک الود سرم رو به معنی اره تکون دادم. ساره که ازاین همه بی رحمی من تعجب کرده بود با خشم باور نکردنی دستشو بالا اورد و محکم توی صورتم کوبید وداد زد: +اون موقع که فکره عشق وحالت با آقا رضا بودی به این که ممکنه باردار بشی هم فکر می کردی که الان یه موجود زنده بیگناه رو ازبین نبری !!
تواین چند سال که با ساره دوست بودم تا الان اینقدر عصبانی ندیده بودمش و هیچ وقت ازش بی احترامی ندیده بودم… اشکام رو که مثل سیل می ریخت روی گونمو با پشت دست پس زدم و با صدایی که از شدت گریه میلرزید رو به چهره سرخ از عصبانی ساره گفتم: _من با بچه ای که نتیجه رابطه نامشروع با یه مرد زن داره چیکار کنم ساره؟!ها!!! چطور باچه رویی به خانوادم بگم؟!!