دانلود رمان حکم تجاوز از Purple_Heart با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دستانم رو محکم فشردم، زمزمه کردم: -می خواست بهم تجاوز کنه، چاره ای برام نمونده بود. وکیل سرش رو خاروند. نگاهی به پرونده ی روی میز انداخت و گفت: -کارمون سخت میشه خانم راد، مخصوصا اینکه مقتول یه پسر بزرگ داره و اینکه مادر شما این موضوع رو باور نداره. حرفی نزدم، مامان من رو مقصر این ماجرا می دونست، شاهرخ رو خیلی دوست داشت…
اشک توی چشمانم جمع شد، حرفاش مثل شی برنده ای قلبم رو می سوزوند، درست اما تلخ بود. مامانم آدمی نبود که بخاطرم ناراحت و یا اشک بریزه، اون تنها پی مدل رنگ و لباس های بروز بود. تنها دغدغه ای هم که داشت این بود که کسی از نظر زیبایی ازش جلو نزنه. بازوم رو از بین دستش خارج کردم: برام مهم نیست دیگه، تنها چیزی که برام مهمه اینه چجوری از دستت خلاص بشم! بعد از اتمام حرفایم وارد اتاق سرد و تاریکم شدم، زیر پتو خزیدم و از شدت سرما توی خودم جمع شدم.
نتونستم بخوابم، دل نگران مامان بودم، با اینکه تمام بدی ها رو در حقو کرد اما راضی به آواره شدنش نیستم، اون جایی رو نداره بره. پدرم که ترکمون کرد مامان قرار شد با عموم یا یکی از فامیل های بابام ازدواج کنه اما نتونست، راضی نبود، دست من رو گرفت و به تهران آورد، خیلی بچه بودم و درک درستی از اطراف نداشتم توی دنیای پرنسسی خودم سیر می کردم، اما باز هم یادمه وارد یکی از محله های درب و داغون تهران شدیم. جایی که هر روز یکی از دخترهای هفت ساله ی اونجا سواستفاده میشد.
جایی که جلوی چشمانم به همدیگه مواد تزریق می کردن. جایی که روسپی های زیادی رفت و آمد داشتن. هرگز بوی تند دود و عرق تن رو که در هوا بود فراموش نمی کنم. توی خانه ی خاله ی مامان ساکن شدیم، مامان تصمیم داشت کار کند، وارد شرکت شاهرخ شد و با هم آشنا شدن، مدت زیادی نگذشت که قرار ازدواج گذاشتن، مامان هم ذوق زده این خبر رو بهم داد. گفت دیگه از این کثافت و لجن زار خلاص میشیم. گفت این مرد می تونه برایم باربی و عروسک های زیادی بخره…