دانلود رمان دربند از ریتا استرادلینگ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یک بازگویی از افسانه ی دیو و دلبر. پدر آیین مرد بدی نیست.او یک نابغه و مخترع است.اما وقتی برای ساخت روبات “رز” دستمزد گرفت، آلین می دانست که گرفتن پول اشتباه است. رز همانند انسان رفتار می کند و دقیقا شبیه آلین است اما گاهی هم اشتباه می کند.آلین برای نجات پدرش از حکم پنج ساله ی زندان،جای رز را می گیرد و با خورشید خداحافظی می کند. برای زندگی به برجی می رود که هیچ انسانی اجازه ی ورود به آن را ندارد و زندانی مردی می شود که هیچ انسانی اجازه ی ملاقات با او را ندارد.تا می آید این زندگی اجباری دروغین را باور کند، دچار سرنوشتی می شود که در آن کمپانی عجیب و غریب و دور افتاده در کمینش نشسته بود.
آلین یک راست کنار لورکن نشست. تنها چند سانت از کاناپه، پاهای لورکن و او را از هم جدا کرد. پاهای آلین روی میز پذیرایی بود. مال لورکن نه. او هنوز به گردش های روز یکشنبه عادت نکرده بود اما تلاشش را می کرد. روزها و هفته ها به سرعت می گذشت. هر روز دقیقا شبیه قبل بود. اما هر کدام از روزها تفاوت زیادی با روزهای دیگر داشتند.
هر روز آلین بیدار می شد، سعی می کرد میمون ها -که یک دسته روبات کوچک مکار بودند- را بگیرد و بعد بقیه ی روزش را با لورکن می گذراند. آن ها اغلب آخر هفته ها را هم به کار کردن می گذراندند اما در برخی روزهای گرانبها -مثل امروز- لورکن کنار آلین می نشست و کاری به کارش نداشت. به مدتی طولانی تعداد زیادی از برنامه های تلویزیونی قدیمی مورد علاقه ی آلین را دیدند، گرچه به لورکن گفت تنها اسم آن ها را شنیده و دوست دارد تماشایشان کند.
به تازگی اولین قسمت از یکی از سریال هایی که همیشه مورد علاقه ی آلین بود را شروع کرده بودند که لورکن پوزخندی به سمتش نشانه رفت. _چیه؟ لورکن سرش را تکان داد: «تعجبی نداره چرا از ایده ی قطار هوایی خوشت اومده.» _«این باید چه معنی ای داشته باشه؟» آلین به او سقلمه زد چون مشخص بود که دارد مسخره اش می کند. لورکن به صفحه نمایش اشاره کرد: «گاوچران ها در فضا؟»…