دانلود رمان شرطبندی از جنیفر کروزی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مینروا دابز میدونه که پایان خوش فقط توی داستان های پریان وجود داره، به خصوص با مردی که برای برنده شدن توی یه شرطبندی، ازش خواسته باهاش شام بخوره. حتی اگه اون مرد، کالوین موریسی خوشتیپ و موفق باشه.برای کال تعهد غیرممکنه، بهخصوص با زنی به بداخلاقی مین. حتی اگه کفش های عالی بپوشه و دلش رو به لرزه بندازه.وقتی در پایان قرارشون با هم خداحافظی میکنن، ارتباطشون رو با هم قطع میکنن و توافق میکنن که دیگه هیچوقت همدیگه رو نبینن.ولی سرنوشت نقشهی دیگهای براشون کشیده و…
مین در رو باز کرد. همون سویشرت مسخره تنش بود، صورتش آرایش نداشت و موهای فرفریش به هرطرف رفته بود. فوق العاده شده بود. با تعجب گفت: «سلام» بعد نیشش باز شد. «امیلیو مجبورت کرد، ها؟». کال لبخندی زد و گفت: «گفت داری از گرسنگی میمیری. اون روز منو بردی اورژانس. یه لیوان آب گذاشتی بالای سرم. بهت بدهکارم » مین گفت: «بهونه ی احمقانه ایه» ولی عقب کشید و کال وارد شد. از دیدن گربه ی زشتش که از پشت کاناپه ی زشتش با چشم یکی بسته و یکی باز بهش خیره شده بود، خوشحال شد.
گفت: «باورم نمیشه هنوز این گربه رو نگه داشتی» و ظرف غذا رو از توی پاکت درآورد و روی میز گذاشت «اسمش رو چی گذاشتی؟» مین گفت: « منم باورم نمیشه این گربه رو برام آوردی.» و به سمت آشپزخونه اش رفت. «هنوز روش اسم نذاشتم. هنوز تصمیم نگرفتیم می خوایم به هم متعهد باشیم یا نه. هرچند، هرشب میاد خونه و کنارم می خوابه.» – گربه باهوشیه. – تصمیم داشتم توی خونه نگهش دارم چون گربه ها وقتی توی خونه زندگی می کنن، بیشتر عمر میکنن.
ولی نره و به نظرم مردا متنفرن که یکی دست و پاشونو ببنده و توی خونه نگهشون داره. کال گفت: «بستگی داره به کجا ببندیشون.» و به تخت مین فکر کرد. مین بشقاب ها رو روی میز گذاشت. «میدونی چیه، اگه برام یه گوی برفی آورده بودی بهتر می تونستم درکت کنم، ولی یه گربه؟» – خودت گفتی گوی برفی نمی خوای. – نگفتم نمی خوام. خب، گوی برفی میکی و مینی مامان بزرگم رو می خوام. اونو برام بیار منم تا آخر عمرم عاشقت میمونم. یا یه گربه دیگه بیار تا کلا بیخیال چیکن مارسالا بشم…