دانلود رمان چقدر تنها ماندیم از غزل داداش پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دلارا سالاری دختر سرزنده و پر تلاشی است که در تئاتر شهر کار می کند و آرزویش بازی در یک فیلم بلند است… به آرزویش می رسد در حالی که نیمه ی گمشده اش را در ست فیلمبرداری پیدا می کند؛ امید روزبه معروف و محبوب!
چشم غره ای حواله اش کردم و مشغول پاک کردن بقیه ی آرایشم شدم . طاها بود دیگر… همیشه یک جوابی در آستینش داشت ! در برای بار دوم باز شد و سیما کلافه وارد اتاقک شد و در حالی که به سمت کیفش می رفت گفت : – امید روزبه رو دعوت کردی که به رخ بکشی دوستی ات رو باهاش؟ ! پوزخندی زدم و گفتم : – دعوتش کردم چون دوستمه… از طرفی اون خودش دوست داشت که بیاد ! طاها سوتی زد و گفت : -من هنوزم می گم… رابطه ی تو و امید روزبه به یه دوستی ساده ختم نمی شه؛
از قدیم در ندیم گفتن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها ! کلافه نفسم را با حالت “پوؾ” بیرون فرستادم و گفتم : – اینکه آدم اصرار داره به آدمی که نمی خواد بفهمه، چیزی رو بفهمونه کاملا ابلهانه است؛ چون اون آدم خودش رو زده به نفهمی! شما هم نمی خواین بفهمید چون خودتون رو زدید به نفهمی ! طاها خندید و گفت: -همینجوری یهو بگو با یه مشت نفهم انداختنت تو یه چهاردیواری ! – دقیقا همینطوره ! در بار دیگر باز شد و این بار نگارین وارد اتاقک شد و رو به من گفت : – دلی؛ بیا آقای روزبه کارت داره !
زیر نگاه های سنگین طاها و سیما از جایم بلند شدم و در حالی که رو به نگارین می گفتم : – اوکی؛ مرسی ! از اتاقک خارج شدم . امید را ایستاده در گوشه ای از سالن دیدم و به سمتش رفتم . با دیدنم لبخندی زد و گفت : – می خوام بهت بگم عالی بودی؛ ولی خب این چیزیه که اکثرا بهت می گن پس ترجیح می دم بگم زیبا بودی؛ مثل همیشه ! لب به دندان گرفته و معذب گفتم : – می خوام ازت تشکر کنم ولی فکر کنم خیلی تکراریه نه؟ ! با خنده شانه ای بالا انداخت و گفت :- به روش خودت تشکر کن…