دانلود رمان گناه کار بی گناه از م.ح با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شاین: مرد سرد و مغرور و تا اندازه بی احساس با کوله باری از خاطرات تلخ توی این دنیا هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن و جنگیدن نداره… تصمیم گرفته بد باشه… کریستال: دختر سرسخت و مغرور و نترس و البته بسیار زیبا که یار همیشگیش اسلحشه و از هیچ احدالناسی هم ترس نداره…
این درست بود که کریس واقعا شاین را دوست داشت اما باز هم دلیل نمیشد تا این کار را برای او انجام دهد چون در هر حال شاین از احساسات درونی کریس خبر نداشت و دیگر این توقع زیادی بود… کریس گفت: کی گفته من یه همچین کاری رو برات انجام میدم؟ ! شاین با لبخند دندان نمایی زد و گفت: نترس شوخی کردم… تصور کن بزارم تو با من بیای اون تو … و با سر به حمام اشاره کرد .
کریس نفس راحتی کشید واقعا چیزی که شاین از او می خواست وحشتناک بود، او پشت چشمی برای شاین نازک کرد و پوزخندی زد و گفت: خیلی هم دلت بخواد! شاین با همان لبخندی که ردیف دندانهای یکدست و براقش را به رخ میکشید کریس را ورانداز کرد و چشمک کوچکی زد و با لحن معنا داری گفت: حق با توئه… کیه که نخواد … پوزخند روی لبهای کریس ماسید واحساس کرد بدنش گر گرفت.
ضربان قلبش به صورت ناگهان بالا رفت، خدا خدا می کرد گونه هایش گل نیانداخته باشند او نفسش را با حرص بیرون داد و اتاق را ترک کرد. شاین از پشت سرش گفت: جعبه کمکهای اولیه رو برام بیار… او مکثی کرد و اضافه کرد: لطفا … وقتی کریس در اتاق را بست شاین هنوز لبخند بر لب داشت بالاخره برای یک بار کریس در مقابلش کم آورده بود . دو تا یکی پایین آمد در حالیکه لبخند پت و پهنی روی لبش جا خوش کرده بود…