دانلود رمان آقای مهربون خانم خوش زبون از zahra.s با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماریا دختر شر و شیطونیه و سر یه اتفاق خیلی عجیب و خنده دار با علیسان آشنا میشه و از اون به بعد قراره همش تحملش کنه…
با عصبانیت نگاهم کرد و گفت: _ تو لیاقت نصیحت و نگرانی نداری بدبخت، همیشه بابد باهات عین سگ برخورد کنن.. در همون حد حقته حالت صورتم کاملا عوض شد و مات موندم… دستام یخ زد.. باورم نمیشد با دو تا جمله با خاک یکسان شده باشم ..بغضم گرفت، حتی تو دعواهای قبل از اتش بسمونم انقدر حرفای شکننده ای بهم نمی زد، سعی کردم بغضمو مهار کنم اما اشک تو چشمام جمع شده بود بدون عوض کردن حالت چهرم با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم : _ من همینیم که هستم.
بخاطر حرص و نظر ادم بی اهمیتی مثل توام خودم و عوض نمی کنم، از اولم نباید باهات خوب می شدم تو حتی لیاقت نگاه کردنم نداری با تمام تلاشی که برای گریه نکردن کردم، تهه حرفام یه قطره اشک تلپی افتاد رو گونم که سریع با پشت دست پاکش کردم نگاه رامین اشکمو دنبال کرد و مات موند رو گونم .. تو نگاهش پشیمونی موج زد..اما دیگه فایده نداشت، ازس بدم اومده بود..همیشه ازین حرفا زیاد می شنیدم ولی اهمیت نداشت که شخصیتم چطور جلوی بقیه جلوه کنه اما اینبار نمی دونم چرا انقدر عصبی شدم…
شایدم از رامین انتظار نداشتم نگاهش و به سمت چشمام سوق داد..دهن باز کرد حرف بزنه که با خفه شویی از کنارش رفتم پسره کثافت فک کرده می تونه هر حرفی بزنه بعد با یه ببخشید همه چیز و حل کنه رفتم سمت ماریا که وایساده بود و با مامان شقایق اینا حرف میزد، یکم نزدیک بهش ایستادم و وایسادم تا تبریک گفتن و تعارفاتشون
تموم بشه تو همون هیری ویری بند کفشمم باز شده بود..اگر یه قدم دیگه راه میرفتم باهاش از پام درمیومد خم شدم بستمش که صدایی باعث شد با تعجب سرمو بالا بیارم…