دانلود رمان دلبر زیبای من (دوجلدی) از زهرا. س با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سینا پسری که با دوستاش اوقات خوبی رو سپری می کنه اما با دزدیده شدن پسرخالش همه چی تغییر می کنه …
با دیدن رادان که روی مبل نشسته بود، سمتش قدم برداشت و کنارش نشست: چته رادان؟ چشم غرهای به شایان خندان رفت و گفت: شایان اعصابم داغونه، یا ازم فاصله بگیر یا ساکت باش پوفی کشید و بلند شد _ شما باید ش ایان باشید درسته ؟ سرش را چرخاند و به آن مرد ناشناس خیره شد آب دهانش را قورت داد و گفت: بله خودمم، شما؟! آرام خندید و کنار رادان نشست: تعریف شما و دوستاتونو از عدنان شنیدم نگاهی به شایان و بقیه انداخت و ادامه داد: خوشحالم که با اعجوبه هایی مثل شما آشنا شدم
هوفی کشید و بلند شد: از تویی که رفتارات عجیبه خیلی بهتریم بدون توجه به نگاه های سنگین دوستانش و چهره خندان فرزین، داخل اتاق رفت سینا اشاره ای به فرزین کرد و از چهار طرف او را محاصره کردند ضربهای به شانه اش زد و گفت: خب فکر کنم منو میشناسی، حالا بگو چرا میری رو اعصاب رفیقم؟! سری تکان داد و پاسخ داد: خب آقای سینا، باید بگم از رادان خوشم میاد به چهره های متعجب آنها نگاهی انداخت و ادامه داد: و باید بگم که، قصد دارم مخشو بزنم.
شایان دست روی پیشانی فرزین گذاشت و بعد از مکثی گفت: تب نداری. داداش، چیزی زدی؟! دستش را پس زد و پاسخ داد: من حرفمو زدم، الانم اگه اجازه بدین برم به کارم برسم. بلند شد و بدون توجه به نگاه سنگین آنها داخل اتاق رفت. با دیدن فرزین، اخم تندی کرد و غرید: چرا راحتم نمیزاری؟ متقابلا اخمی کرد و روبه روی رادان ایستاد. نمی توانست آن نگاه پر حرف را تحمل کند. نگاه از او گرفت و خواست سمت در برود اما دستش اسیر دستان فرزین شد. لبخند محوی به تقلاهای رادان زد و