دانلود رمان شیاطین هم عاشق میشوند (جلد دوم) از ملکه سیاه-nj با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در ادامه ی داستان گویا، این زندگی نمیخواهد که طعم خوش زندگی رو به او بچشاند و درگیر اتفاقات بیشتری میشه اما …
بی جون به روکی نگاه کردم که ولم کرد و محکم افتادم روی زمین سفت و دور شد و در اتاقو بست رفتم زیر پتو به گردنم دست زدم که از درد چشمامو روی هم فشار دادم دستم خیس شد به دستم نگاه کردم خونی شده بود گریم شدت گرفت… دیگه از خودم بدم می اومد با هزار بدبختی رفتم و صورتمو گردنمو شستم آخخخخ به خودم توی آینده نگاه کردم زیر چشمام سیاه بود و لاغر شده بودم و گردنم از رد نیشای اونا سیاه و خون مرده بود حتی حتی… رفتم روی تخت نشستم تموم تنم درد می کرد..
در باز شد و محکم به دیوار برخورد کرد صدای خیلی بدی ایجاد کرد سرمو بالا نیاوردم دیگه مهم نبود هع… صدای پا بهم نزدیک میشد بوی آشنایی رو حس کردم اما
کی می تونست باشه سرمو بالا آوردم با دیدنش قلبم از کار افتاد این واقعی بود خودش بود. اشکام شروع کردن به ریختن بلند شدم و از تخت اومدم پایین دلم آغوششو می خواست داشتم بسمتش می دوییدم که محکم خوردم زمین لعنتی بازم اینجوری شدم که بسمتم دوید و منو تو بغلش گرفت خودمو تو بغلش انداختم و محکم بغلش کردم و عطرشو به ریه هام فرستادم.
+آ.یاتوو. به چشماش زل زدم که دیدم یک قطره اشک از چشمش افتاد ای مغرور منو گریه! آیاتو: جانم و اشکامو پاک کرد +لعنتی معلوم هست کجایی یعنی منو فراموش کردی منو یادت رفت منو نخواستی لعنتی نمی دونستی من چی کشیدم نیم دونی من چند بار مردم لعنتی من بدون تو میمیرم نمی تونم بدون تو نمی تونم آیاتو: هششهشش منو تو بغلش گرفت و بلند شد و می خواست از اتاق خارج کنه که با دیدن روکی به آیاتو چسبیدم آیاتو قیافه اش ترسناک شد آیاتو: عوضی باهاش چیکار کردی؟ هااان…