دانلود رمان الهه آناهیتا از آتنا نیسی علیپور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آناهیتا یه دختر خوب و متینیه که یه روز همراه دوستاش میره به یه سبزه زار واسه گردش اونجا واسش یه اتفاق باور نکردنی میوفته و پرت میشه تو یه دنیای دیگه …
به دریای پشت قصر رفتم. و به ساوا که به درختی که مربعی شکل، تکیه داده بود، نگاهی انداختم. _ سلام. ساوا با ترس عقب برگشت. و جواب داد : سلام، وای آناهیتا یک هویی اومدی ترسیدم! _ متاسفم! ساوا : حالا اشکال نداره گلم؛ خودت و ناراحت نکن خوبی؟ بهت خوش می گذره؟ _ ممنون عزیزم تو خوبی؟ بله همه چی تقریبا خوبه. ساوا : آماده ای آموزش رو شروع کنیم؟ _ بله. ساااوا : تو باید سعی کنی، نصف این دریا رو به یخ تبدیل کنی! دقت کن که همش نه، فقط نصفش باید تبدیل به یخ بشه!
با تعجب بهش نگاه کردم. _ ولی این که خیلی سخته! ساوا : درسته سخته اما تو الهه آبی! این کار هم باید بگیری. الهه آب باید بتونه که آب یا هرچی به آب ربط داره، رو کنترل بکنه. با ناامیدی به دریا نگاه کردم. چشمام رو بستم. و نفس عمیقی کشیدم. هوای پاک و دل انگیز این جا باعث شد، لبخندی بزنم. ساوا: آناهیتا تصور کن که قطعه ای از دریا به یخ تبدیل شده. به حرفش گوش دادم. یک جایی از دریا رو در نشر گرفتم. اول تو ذهنم اون جا رو تبدیل به یخ کردم چشمام رو که باز کردم.
در ست همون جایی که تو ذهنم در نشر گرفته بودم، تبدیل به یخ شده بود! لبخند روی لبم بزرگ تر شد. ساوا : آفرین آناهیتا! برای گام اول این بهترین راه بود. حالا پیش به ساوا گام دوم، این دفعه باید ربعی از دریا رو به یخ تبدیل کنی. چشمام و بستم. اما فکرم درگیر اتاقم بود. یعنی امکان داره، حالا که من این جام کسی وارد اتاقم بشه و بلایی مثل بردن صفحه های اون دفتر خاطرات رو دوباره سرم بیاره؟ چشمام رو که باز کردم. همه چی مثل قبل بود و هیچ اتفاقی نیفتاده بود! _ چرا این دفعه نتونستم انجام بدم؟…