دانلود رمان بار دیگر دلدادگی از مژگان زارع با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رها در دبیرستان با سهیل آشنا شده و بعد از مدتی از طریق دوست سهیل متوجه می شود که او بهش… می کنه، برای همین تمام وقتش رو می گذاره روی درس و توی دانشگاه به دختری درس خون مشهور می شه، ترم آخر باز سر و کله سهیل پیدا می شه و هم کلاسی رها به اسم پدرام هم اتفاقی به اون نزدیک می شه. در حالی که رها هنوز عاشق سهیله …
از وقتی یادش میآمد پدرام هم در دانشگاه بود. یعنی سال بالایی آنها حساب میشد ولی حالا رها سال آخر بود و پدرام همچنان داشت دروس افتاده اش را پاس می کرد. رها اصلاً علاقه ای به دانستن اخبار دست اول درباره پدرام نداشت، همینکه او را پسر الکی خوش و شل و ولی می دید که دانشگاه را با پاتوق اشتباه گرفته، کافی بود تا رها از پدرام بدش بیاید. قصه فروزان هنوز ادامه داشت و حوصله آن سه هم اتاقی دیگرش هم داشت سر می رفت. بهارک پیش دستی کرد و کیف را قاپید و گفت: فروزان ما رو دست انداختی؟
بده اگه راست میگی ببینم عکس پدرام رو در کیف را گشود و در چشم بر هم زدنی یک موجود کوچک و ناشناخته از کیف بیرون پرید و روی شکم رها نشست. رها دیرتر از بقیه متوجه شد، فروزان غش غش می خندید و آن سه نفر بلند جیغ می کشیدند. رها گردنش را به سرعت بلند کرد. با دیدن یک قورباغه زمخت و قهوه ای که به اندازه یک پرتقال بود بنای جیغ زدن گذاشت و بعد از حال رفت. وقتی چشم گشود مسئول خوابگاه کنارش نشسته بود و روی صورتش آب می ریخت.
فروزان اشک می ریخت و اصرار داشت بگوید قصد بدی نداشته و مسئول خوابگاه او را به اخراج از خوابگاه تهدید می کرد. رها بیحال نیم خیز شد. مسئول خوابگاه گفت: خوبی عزیزم؟ – نه خوب نیستم. چی شده بود؟ هدیه با یک لیوان آبمیوه جلوتر آمد و گفت: هیچی تموم شد. حالت خوبه؟ رها کمی به مغزش فشار آورد و یک دفعه خاطرش آمد که چه بلایی سرش آورده بودند. با عصبانیت رو به فروزان کرد و گفت: شما رو باید ببرن دیوونه خونه. یه مشت بدبخت که فکر می کنن دنیا خلاصه شده تو پسر و عشق و عاشقی…