دانلود رمان بیا تا آروم بگیرم از شیما ابراهیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان ما درمورد یه دختر خوشگل چشم آبی هست ک قراره با این چشماش پسر داستانمونو خل کنه می خواد سرویس خواب اتاقشو که قدیمی شده عوض کنه اما این کار خیلی گرون براش تموم میشه درگیر یه حس ناب و دردسر ساز به نام عشق میشه اما زندگیش تباه میشه اونم به دست سهند پسر عموش طوری که کابوس زندگیش میشه…
حوصلم حسابی تو بیمارستان سررفته بود می خواستم سریع برم خونمون بیچاره یاسیمینم الان حتما نگرانم شده بود قرار بود ساعت دو دکتر بیاد معاینم کنه و بگه کی مرخص میشم مامان پیشم بود و باھام حرف می زد تا کمتر حوصلم سر بره داشتم از پنجره اتاق حیاط رو نگاه می کردم که در اتاق زده شد و سرمو برگردوندم طرفش در باز شد و قامت کیاراد پیدا شد نمی دونم چرا از دیدنش خیلی خوشحال شدم فکر می کردم دیگه نمیاد دستش ھم یه شاخه گل سرخ بود._سلام پسرم خوش اومدی.
چرا زحمت کشیدی. _سلام چه زحمتی خواستم از حال خانوم تابان باخبر بشم گلو به طرفم گرفتو با لبخند گفت: _ببخشید اگه کمه ھمین یه شاخه رو ھم به زور آوردم وگرنه پرستار نمی ذاشت لبخندی زدمو گلو گرفتم و گفتم: _خواھش می کنم دستتون درد نکنه حسابی تو زحمت افتادین _خواھش می کنم وظیفم بود انشالا سریع تر مرخص بشین _انشالا پسرم بیا بشین سر پا نمون من یه دقیقه برم بیرون با تلفن کار دارم. _خواھش می کنم بفرمایید راحت باشین بعد اینکه مامان رفت ھیجان و استرس به سراغم اومد.
چون دوباره رنگ نگاھش مثل ھمون دفعه اول شده بود بھم نزدیک شد و گفت: _تیارا حالت خوبه جاییت که درد نمی کنه؟ از خودمونی صحبت کردنش جا خوردم و انتظار نداشتم و فکر می کردم قصد بدی داره اما وقتی مھربونیو تو چشاش دیدم لبخند مھربونی زدم و گفتم: _ممنون بد نیستم فقط بعضی وقتا سرم درد می کنه من جونمو به شما مدیونم اگه شما نبودین معلوم نبود چی به سرم میومد. اخم بامزه ای کرد و گفت: _زبونتو گاز بگیر دیگه از این حرفا نزنی تو حالا حالا ھا باید زنده بمونی چشم
دریایی…