دانلود رمان موژان من از مهرسا_م با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان راجع به زندگی دختری به اسم مُوژان که عروسیش و به هم می زنه چون که از بچگی عاشق پسر عموش بوده و آرزوی ازدواج با اون و داشته حالا باید دید تقدیر چه سرنوشتی رو براش رقم زده …
1 روز مونده بود به عروسی. همه توي تكارو بودن و کاري می كردن. ولي من مثل مسخ شده ها یه گوشه نشسته بودم و به تصمیم و کار احمقانم فكر می كردم. به خاطر احسان این کار و کردم. ولي الان افتادم تو چاه! حالا که احساسات احسان یه جوري برام روشن شده بود دیگه نمی خواستم تن به این ازدواج از روي بي فكري بدم. ولي هیچ جوري شهامتش رو نداشتم که به کسي نظرم رو بگم. سوگند به رفتارم مشكوك شده بود. حق هم داشت اولش به خاطر نقشه اي که براي احسان کشیده بودم ذوق زده بودم براي عروسي.
ولي الان که همه ي نقشه هام نقش بر آب شده بود هم زانوي غم بغل گرفته بودم. ولي نگذاشتم بویي از ماجرا ببره. بهش قبولوندم که فقط دلتنگي براي مامان و باباست که عذابم میده. صبح روز عروسي رادمهر به دنبالم اومد و من رو به آرایشگاه برد. از اون روزي که به خونه سر زده بودیم هیچ کدوم دیگه قدمي براي صمیمیت یا برخورد بیشتر بر نداشتیم. سوگند اصرار داشت که باهام بیاد آرایشگاه ولي نمی دونم چرا دلم می خواست تنها باشم. ترس و دلهره به دلم چنگ می زد. به تنهایي وارد آرایشگاه شدم.
یكي از آرایشگرا دستم رو گرفت و روي صندلي نشوند و کارش رو شروع کرد. تمام مدت زیر دست آرایشگر متوجه گذر زمان نشدم. مدام کلمه اي که ازش واهمه داشتم توي ذهنم می چرخید. فرار” فرار کردن از عروسیم خیلي شجاعت می خواست. تازه مامان و بابا چي؟ فامیل چي میگن؟ الان حرف فامیل رو به جون بخري بهتر از اینه که یه عمر با مردي زندگي کني که اصلا دوستش نداري و برات مثل کوه یخه! دلم راضي نمیشد. همش توي شک و تردید بودم. امشه همه چي تموم میشد…