پست های ویژه
دانلود رمان نجوای عشق از فاطمه بامداد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بادیدنش مثل همیشه ضربان قلبم بالا رفت اما اون مثل همیشه خشک وسرد مثل یخ بهم نگاه گذرایی انداخت و بدون اینکه حتی بخواد اخم کنه خیلی سرد لب زد -سلام خوبی شایلی از لحن سردش لرز خفیفی توتنم نشست قلب بی قرارم خودشو به درو دیوار می کوبید خیلی دوست داشتم بهش بگم سلام عشقم ولی با دیدن چشمای یخیش بغض دوباره تو گلوم جا خوش کرد با صدایی که سعی می کردم نلرزه جواب دادم -سلام پسرعمو رسیدن بخیر…
با حرص از تخت پای ن اومدم ورفتم سرویس بعدکارای مربوطه چند مشت اب سرد به صورتم زدم که خوابم کامل پرید مسواکمو زدمو از سرویس خارج شدم مامان رفته بود هووووف رفتم طرف لباسام شلوارجذب مشکیمو تنم کردم تاپ سفیدمو پوشیدمو مانتو مو تنم کردم دکمه هاشو بستم رفتم جلو اینه اتومو مو برداشتمو کل موهام اتو کشیدم بعد یه طرف موهامو کج روصورتم ریختم ازاد گذاشتم بقیه ارو دم اسبی با کش پاپیونی سفیدم بستم بعد دستگاه ویفو ازکوله م برداشتم و به برق زدمو اون قسمت موهای ریخته شده تو صورتمو ویف کردم.
خوب شده یکم تافت به موهام زدم مشغول ارایش شدم کرم پودرمو خوب رو صورتم پخش کردم خط چشم کلفت ودنباله دارمو پشت چشمام ک شیدم ریمل ضد ابمو به موژهام زدم گونه های کمرنگ صورتی و به گونه هام کشیدم یه رژ مات مایع صورتی پررنگ اکلیکلی 24 ساعته به لبام کشیدم چندبار کارمو تکرار کردم بعداینکه راضی شدم به خودم تو آینه نگاه کردم عالی شدممم ادکلنمو برداشتم و باهاش دوش گرفتم گردنبند ظریف نقره اموکه یه قلب کوچولو داشت که با نگینای ریز کارشده گردنم انداختم.
انگشترمم که دستم بود شال مشکی مدل چروکیم رو سرم کردم موهامو ازاد بیرون گذاشتم کیفمو برداشتم گوشیمو روشن کردم خب 80 درصد شارژ داشت کافیه پاور بانکمو برای احتیاط تو کیفم بود ادامس ریلکسو با طعم توت فرنگی تودهنم انداختم کیفمو تو دستم گرفتم وگوشیمم تو دستم گرفتم ازاتاق زدم بیرون و تندتند ازپله ها پایین اومدم با دیدن همه که حاظر بودن خندهم گرفت مامان یه مانتو بادمجونی خنگ تنش بود با روسری همرنگ و شلوار مشکی شادی مانتو لیمویی خوش رنگی تنش بود…
