دانلود رمان همخوابگی از پانیذ فرهودی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آینور دختری که در کودکی به علت اختلال روانی برادرش مورد آزار او قرار می گیرد، بعد از سالها عذاب آینور از تهران به روستایی دور فرار می کند، مسیح ارباب روستا دلباخته آینور میشود اما آینور مهم ترین راز زندگیش را در شب ازدواج برای مسیح فاش میکند و مسیح را تبدیل به مردی سرد بی رحم می کند و حالا بعد گذشت سالها برادر آینور…
نگهبان درو برام باز کرد از راه سنگی گذشتم بوی چمن و گل رز بلند شده بود… صدای هاپ هاپ کوپر بلند شد سگ کوچیکی بود… گندم سریع با ذوق بهش نگاه کرد… لبخندی زدم زمین گذاشتمش. باغبون اقا سلیمان و صدا زدم خواستم مراقبشون باشه… گندم کوپر و بغل کرد سرشو ناز کرد و شروع به حرف زدن باهاش کرد… راه افتادم سمت عمارت می دونستم نگهبانا تا حالا بهش خبر دادن…
پشت بهم ایستاده بود خیره حیاط بود… آب دهنم و قورت دادم و گفتم:ناصر… طوری به سمت چرخید و زد زیر گوشم اونقدر ضرب دستش سنگین بود که برق از چشمم پرید و پرت شدم رو زمین… گلدون روی میز و برداشت کوبید به دیوار و داد زد: چجوری تونستی بر.ینی به تمام نقشه هام احمق کثافت من اون همه خرج کردم که تو اینجوری گند بزنی ارهه؟ اره اخرش و چنان فریاد زد که از جام پریدم…
دستامو رو زمین گذاشتم به سختی بلند شدم… بغض گلومو پس زدم من قسم خوردم قوی باشم… یقه ناصر و گرفتم کوبیدم به شیشه و فریاد زدم: دستتو می شکونم اگه باز روم بلند شه یک… دوهیچی خراب نشده من هنوزم می تونم
اونو بزنم زمین… سه تموم اون پولتو بهت میدم ولی یبار دیگه اینجوری کنی دودمانت و به باد میدم فهمیدی! مات شده بود پوزخندی زدم ازش جدا شدم نمایشی خاک پیراهنش تکوندم …