دانلود رمان چشم یاقوتی من از فاطمه ارجمندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم آرا که از وقتی۲۲ساله شده خواب های عجیب می بینه و اتفاق های عجیبتر براش اتفاق میوفته… .بریم همراه بشیم با آرا تا ببینیم این خوابهاواتفاق هایی که قرار رُخ بده چه تاثیری روی زندگیش می زاره؟
اطراف عاشق های قصمون را پروانه های درخشان رنگی، نلا های آبی گرفته بود. مهر عشقی که بر پیشانی آرا زده شده بود. با عشقی خالص که در رگ ها و شریان های این دو شاهزاده جاری شد. و حاکمیت این دو را به رخ می کشید. حاکمیتی که به نا حق از اینان گرفته شده بود. آرا؛ -البرز ،صورتت ، دستم جلو بردم و پیچک لمس کردم. و با لمس دست من پیشروی کرد. درست مثل تاجی که بر پیشانی زده شده. با نگین های درخشان رنگی و یاقوت سبز وسط پیشانی اش. البرز : میشه آینه رو بدی.
آرا : آینه را که خواستم بدم. یک لحظه نگاهم به خودم افتاد. صورت منم مثل البرز شده بود . البته ظریف تر. درست از ادامه همون پیچک و شاخه هایی که از گوشم شروع میشد. الان مثل تاجی شده بود. چطور امکان داره؟ با صدایی خوش آهنگ به پشت چرخیدم . _درود بر ملکه و پادشاه سرزمین الماس آر : چیزی که جلوم بود، غیر قابل باور بود. خیلی قشنگ و درخشنده بود. بانویی با چشمای هفت رنگ، پوست صاف و سفید، لبایی به رنگ گل های سرخ ، مو های طلایی و قهوه ای ، لباس پرنسسی پف دار که به رنگ کرم بود.
روش گل های رنگی گلدوزی شده بود، تاجی از گلهای کوچولو با پروانه های درخشان بر سر داشت ،از اون حیرت آور این بودش که ، پاهایش از زمین فاصله داشت و زیر پاش رنگ های سبز و آبی و قر مز و زرد و بنفش بود با گرد های طلایی. آرا ؛ شما کی هستین؟ چرا چیز های عجیب اتفاق می افته؟ بانو گلبرگ؛ یه لبخند خوشگل زد. من بانو گلبرگ، بانو رنگ ها هستم. آرا : بعد از معرفی خودش ، دستش به سمت من گرفت و فوت کرد. جلال خالق نفسشم رنگی بود. رنگ ها دورم گرفتن….