دانلود رمان پنجاه سایه آزاد شده (جلد سوم) از اریکا میچل فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مامان! مامان! مامان روی زمین خوابیده. اون مدت زمان زیادیه که خوابیده. موهاش رو شونه می کنم، چون اون این کارو دوست داره. بیدار نمیشه، تکونش میدم. مامان! شکمم درد می کنه. گرسنه است. اون مرد اینجا نیست. تشنه ام. تو اشپزخونه، صندلی رو به سمت سینک هل میدم. اب می خورم. اب بروی ژاکت ابیم پاشیده میشه. مامان هنوز خوابه. مامان بلند شو ! هنوز دراز کشیده. بدنش سرده…
دکور داخل بار کدر و مات ، دیوارها مشکی و مبلمان قرمز تیره بودن. در دو طرف دیوارها غرفه هایی قرار داشتن و یه بار بزرگ یو شکل در وسط مستقر بود. شلوغ بود ، مشخص بود که ما در زمان شلوغ سال اینجا نیستیم ، ولی اونقدری شلوغ بود که پولدارهای آسپن برای گذارن آخر هفته شون اوقات خوشی رو اومده باشن بگذرونن. سبک لباس افراد داخل بار راحت بود و برای اولین بار من احساس کردم که زیاده روی کردم… اممم بیش از حد رسمی پوشیدم. مطمئن نیستم دقیقا کدومه.
از صدای بلند موزیک که از پشت بار و سن رقص می اومد دیوارها و کف زمین می لرزید و چراغ ها چرخ و چشمک می زدن و در این حالت مست و گنگی من، با خودم فکر کردم این کابوس شبانه ی وحشتناکی هست. شلوار ساتن، ما رو به قسمتی کنج و کاملا اختصاصی و جدا شده برد . هم نزدیک بار و همینطور نزدیک سن رقص بود. کاملا واضحه که بهترین جایگاه در این کلاب هست. ” یه نفر به زودی میاد و سفارش شما رو تحویل می گیره ” لبخند چندین مگاواتی خودشو به ما زد.
بعد از آخرین پلک زدن پشت سر همش به همسرم خرامان و طناز به سمت جایی که ازش اومده بود برگشت. میا همین الان هم روی پاهاش بند نبود، در آرزوی شدید سن رقصه و ایتان با تاسف و دلسوزی نگاش می کرد. کریستین در حالی که میا و ایتان به سمت سن رقص می رفتن ازشون پرسید: “نوشیدنی؟؟ ” ایتان شصت دستش رو به معنای موافقت بالا آورد و میا سرش رو مثبت تکون داد. کیت و ایلیوت بروی جایگاه مخملی، دست در دست هم نشستن. خیلی خوشحال دیده میشدن…