دانلود رمان خانوم اقیانوس از راز انصاری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
که به خاطر یه اشتباه پای دختر عموش به زندگیش باز میشه و دنیز رو دیوونهی خودش می کنه ! اما دنیز!! دختری با چشمایِ دریایی یا به قولِ رادمان، دریا هم واسه وصف چشماش کمه… دختری با چشمایِ اقیانوسی… خانوم اقیانوس!! این لقبی هست که رادمان به دنیز داده…!
بلند شدم و توی هال با استرس قدم می زدم. بغض گلویم را فرا گرفته بود. نکند به زور مجبورم کنند با رادمان ازدواج کنم؟! اصلا من با رادمان از اولش هم حال نمیکردم. بس که مغرور و خودشیفته بود. قبول دارم تمام اتفاقات امروز بخاطر حمایت او از من بود اما هیچ جوره توی کتم نمی رفت که حال باید تن به ازدواج اجباری می دادم. کنار پنجره ایستاده بود و دستهایش را در جیب های شلوارش فرو برده بود.
تند مزاج سمتش رفتم و زیر لب غریدم: _خیالت راحت شد؟؟ چی میشد اگه توی دعوا جلوی اون زبونت رو می گرفتی!؟ بفرما جفتمون رو توی دردسر انداختی!! برگشت سوی من و با اخم در چشمانم دقیق شد: _جای تشکرته؟ اصلا گفتم که گفتم!! خوب گفتم. اینقدر بی غیرت نشدم که بزارم یه بی شرف واسه ناموسم خط و نشون بکشه!! _برای بار هزارم میگم. ناموسِ تو مادرت و خواهراتن، من نیستم. می فهمی؟؟
پوست لبم را با استرس کندم و ادامه دادم: _حالا چیکار کنیم؟؟ _هیچی. آقاجون فهمیده تر از این حرفاست به همه میگه شایعه بوده. _پس خوب آقاجون رو نمی شناسی. والا من تو این مدت کم اخلاقش دستم اومده. آقاجون بخاطر کینهی قدیمی که از خان دایی داره و اینکه آبروش از هر چیزی براش مهم تره، من و تو رو نامزد اعلام می کنه چون نمی خواد جلویِ دایی کم بیاره. ریلکس ابرو بالا انداخت که استرسی سر تکان دادم…