دانلود رمان دغل بازی از بانو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
از وقتی که یادم میاد با بقیه فرق داشتم. از قد و هیکل و قیافم بگیر تا علایقم… افکارم… سلیقم و ذائقم! و در نهایت گرایشم… تو سن بلوغ زمانی که همه اطرافیانم با اب و تاب از روابطشون با دخترا میگفتن ، با خنده و شوخی بهشون گوش می کردم و گاهی هم دستشون می نداختم ولی وقتی حرف از روابط خودم میشد…
هوا خفه بود میخواستم برم جایی که بتونم نفس بکشم… زشت بود بدون خداحافظی از نیل برم… اول خواستم برم پیشش ولی وقتی صدای هق هقشو از پشت در شنیدم، ترجیح دادم مزاحم خلوتش نشم. اگر می رفتم پیشش باید دلداریش می دادم یا حداقل کمی احساس از خودم نشون می دادم که الان اصلا حوصلشو نداشتم… _ ویلی؟ صبر کن. ببینمت تورو…
مچ دستمو گرفته بود ول نمی کرد… _ شب همو می بینیم باشه؟ الان میرم شب میبینمت. بدون اینکه حرفی بزنه دستمو ول کرد… منم از خونه زدم بیرون. مغرور تر از اونی بود که بخواد حرفی بزنه یا دنبالم بیاد. ولی حتی فکر کردن به اینکه بخواد منو ول کنه و بره با کس دیگه… وای وای… وای… نکنه جدی جدی ازم خسته شده؟نکنه دلشو زدم، نکنه… دیوونه شده بودم… حرفش تو سرم.
گوشام سنگین شده بود سرم سنگین بود و من فقط زورم به گاز و پدال زیر پام می رسید… یه رابطه بعد از شش سال برای هر کسی خسته کننده بود. ادمیه و تنوع طلبیش! ولی اگر منو ول می کرد و می رفت سراغ یه ادم جدید چی؟ اونوقت من چی می شدم؟ مگه جز اون یه نفر چی تو دنیا می خواستم؟ مگه من از این زندگی چی می خواستم؟ خودمو غرق می کردم تو دنیای پزشکی….