دانلود رمان رخنه از نگار رازقندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیر حافظ یه مرد پر نفوذ و قدرتمند که ازش هر خلافی بر میاد و این دلیل بر این میشه که نیکی همسرش که تازه یک بچه یک ساله هم دارن از هم طلاق بگیرن اما حافظ به نیکی اجازه نمیده بچش رو ببینه مگر این که هر بار …
روی صندلی نشستم و از دور به حافظ خیره شدم. جوری با آوا می خندید که عمرا با کس دیگه ای اینجوری نخنده و بازی نکنه. شرافت خانم که می دونستم نوکر خونه زاد این عمارته با دیس برنج و ماهیچه جلو اومد و مقابلم گذاشت. -نیومدی بهم سر بزنی دختر، حتما من باید با این پای شلیل و علیلم بیان سراغت؟ لبخندی زدم. – ببخشید آوا بی تابی می کرد. کنارم روی صندلی نشست. – وقتی اومدی فکر کردم دارم خواب میبینم، خانم بزرگ از دیشب چهار تا قرص سر درد خورده از دست آقا حافظ.
برام مهم نبود اما بی اختیار پرسیدم: -چطور؟ دست زیر چونه گذاشت و نیم نگاهی به اون طرف کرد. قاشق چنگالم برداشتم که بالاخره با صدای ارومی جواب داد: -تو که نیستی دختر، هر وقت حافظ خان پا توی این خونه می زاره سر شما با کل آدم های اینجا بحث و جدلش میشه… دیگه خودت می دونی تهمینه خانم سایهت رو با تیر می زنه و آقا هم … منظورش از آقا، حافظ بود و مشتاق بودم ببینم اون چه افکاری دور از چشم من داره. -آقا چی؟ نفسش رو فوت کرد و قلپی از لیوان آب خورد.
– مردی که مجرد باشه دلش هزار بار پی زن قبلیش میره … مگر این که یکی بهترش گیرش بیاد، اونم حافظ خان که الله و بلالله اسمت از سر زبونش نمیوفته. با پوزخندی جواب دادم: -خب خداروشکر بهتر از منو پیدا کرد، دو روز دیگه که سر پرستی آوا رو بگیرم اون وقت مرسده هم یه شکم براش بزاد، ما دو تا رو یادش میره. لب به دندون گرفت. – نگو اینجوری! اسم مرد ها بد در رفته وگرنه اونم دلش پیش توعه … ترجیح دادم جواب ندم. مطمئن بودم این حرف ها رو حافظ تو گوش شرافت خونده که بهم بگه…