دانلود رمان یک قدم تا تو از زهرا غنی آبادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در شبی سرد میان خیابانی تاریک پا به ماشینم گذاشت ، دل سنگ من میان موی بافته اش گیر کرد، حالا تمام فکر و خیال حسام بارگاهی پسر پر جذبه و مغرور خاندان بارگاهی شده زنی متاهل و ضربه خورده،آیا می شود پا روی خط قرمزها گذاشت؟؟ حسامِ بارگاهی، بازرگان و رئیس یک شرکت تجاری، مردی موفق جذاب و قدرتمند، دلباختهی ریحانه می شود زنی چادری و مذهبی!!!
پاهایم خسته از حرف های مردم پله ها را پایین رفت، حالا کمی در جناح مامان بودم ، از بودن در این مهمانی و کنار ادم هایش بیزار شده بودم، ادم هایی که فقط خودشان را می دیدند و یک لحظه به عواطف و احساست فرد کناریشون توجه نمی کردند. موبایلم را از جیب بیرون اوردم و گوشه ای از اتاق دور از بقیه نشستم و بی توجه به خنده ها و حرف هایشان نگاهم را به عکس ها و فیلم های توی گوشی ام دادم و در دل دعا دعا می کردم تا این مهمانی عذاب اور تمام شود.
از شانس من مامان هم امروز برعکس همیشه اش نمی خواست سریع بعد ناهار به خانه برگردد. صدای خنده ی بلند هستی گوش هایم را به جمع کشاند -نسترن نگفتی اسم این جذاب خان چی هست؟ -یاسین شمس، انگار دیشب نبات تو راه پله ها دیدتش! سرم با چرخیدن تمام نگاه ها رویم بالا امد ، اما من به این جماعت چیزی نداشتم بگم خواستم بی تفاوت به نگاه هستی که معلوم بود حسابی جا خورده دوباره سر پایین بیندازم، یک جورایی دلم خنک شد که در مورد این اتفاق ها چیزی بهش نگفتم و حالا در چاه کنجکاوی و فضولی اش تنهایش می گذارم.
صدای پر استهزای نسترن ادامه داد -چجوری روت شد پیازا رو دادی بهش بیاره؟ وای کلی خندیدیم. رو اب بخندین! حدسم درست بود، پسره ی بور بور یه شیر برنج با نسترن و رفیق های مزخرف عین خودش کلی دیشب دستم انداختن! حس سوزشی در سینه ام پیچید، اما باز هم با تمام سعیم بی اعتنا سر پایین انداختم و خودم را مشغول به گوشی ام نشان دادم، اما تمام گوشم پیش ان ها بود. -وااای پیاز چیه؟ -زن دایی مهری پیاز سرخ کرده داده این اورده تو راپله ها خورده به یاسین… صدای قهقه ی مستانه اش و به زور که میان خنده ادامه داد…