دانلود رمان عشق خاکستری از رضوانه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرش رادمنش دکتری دختر باز که این بار دلش داشتن دختر ساده و معتقدی را میخواست که پرستاره و هیچ وقت به او روی خوش نشون نمیده. تا اینکه به خاطر مشکلی که برای ترانه پیش میاد تصمیم میگیره تن به خواسته ی آرش بده.
پاهایم را با استرس تکان میدادم و منتظر آمدن دکتر چشم به در دوخته بودم.در که باز شد من و عمو به سمت دکتر خیز برداشتیم.دکتر با دیدنمان سری به تاسف تکان داد:
-حالش اصلا خوب نیست .باید فورا عمل بشه.
زانوانم لرزید و قبل از افتادنم دست به دیوار گرفتم.عمو هم
حالش بهتر از من نبود.دکتر با دیدنمان در آن حال ، مغموم
سرش را پایین انداخت.-متاسفم ولی اگه عمل نشه دیگه کاری از دست ما برنمیاد.
نگاهی به عمو انداختم.طرز نگاه کردنش کاملا به من فهماند که پولی برای انجام این کار ندارد.درمانده و پریشان بدون توجه به کثیف شدن لباسم روی زمین نشستم.سرم را روی زانوانم گذاشته و به چشمانم اجازه ی باریدن دادم.چاره ای جز قبول پیشنهادش نداشتم و اشک هایم به خاطر آبرویی بود که میخواست از کفم برود.بلند شدم و قبل از اینکه پشیمان شوم رو به دکتر با اطمینان گفتم:-هرکاری لازمه انجام بدید.من پولش رو واریز میکنم….