دانلود رمان در اسارت عشق از ناشناس بی احساس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماجرای دختریه که خانواده اش رو از دست داده و عموش قیمش می شه. درست زمانی که قصد خودکشی داره پسر عموش که 5 سال توی کما بود، از کما بیرون میاد و وابسته مینا میشه و …
ایرج با اخمای درهم سوار ماشینش شد، وقتی سعید هم سوار شد شروع کرد به توپیدن به سعید: برای چی نباید با خودمون ببریمش؟ تنها بذارمش اینجا که چی؟ جواب داداش و زنداداش مرحومم رو چی بدم؟ – سعید با خونسردی نگاهش رو از در خونه گرفت و به ایرج دوخت: قبلا خودکشی کرده. -ایرج باچشمای گردشده نگاهش کرد، اونقدر توی بهت حرفش بود که نمی دونست حرفی بزنه. مچ دستش، مشخصه مال همون اوایل مرگ پدر و مادرشه، رد تیغ روی مچش دیده میشه.
ایرج هرچی توی خاطراتش می گشت نمی تونست بفهمه مینا این کار رو کی کرده. سعید:خیلی تحت فشاره، مرگ خانواده اش، محدودیت هایی که میلاد براش اعمال کرده بود و … حالا اگر تو به زور برش می گردونی به اون خونه باعث میشد دوباره تصمیم به خودکشی بگیره. ایرج :اما کی؟ من اصلا یادم نمیاد همچین قضیه ای رو. سعید موشکافانه دوباره به در خیره شد انگار که بخواد از اونجا به ذهن مینا نفوذ کنه: احتمالا سریع پشیمون شده و قبل از این که شما بفهمین. بهتره چندروز به حال خودش باشه.
ایرج کلافه دستی توی موهاش کشید: حالا میلاد رو چی کار کنم؟ -سعید: فعلا راه بیوفت، درباره میلاد وقتی باهاش روبه رو شدیم یه فکری می کنیم. ایرج نفسش رو فوت کرد و ماشین رو روشن کرد. نیم ساعت بیشتر توی راه بودن تا رسیدن، وقتی از ماشین پیاده شدن، ایرج درو با کلید باز کرد و وارد شدن. میلاد با شنیدن صدای در سراسیمه از اتاق اومد بیرون و خودش رو به دایی و باباش رسوند: چیشد؟ پس مینا کو؟ ایرج نمی دونست چی بگه که سعید گفت: دیگه بر نمی گرده.ایرج با اخم به سعید نگاه می کنه…