دانلود رمان شریان از روشا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لیوان چایی و روی میز گذاشتم و یه تیکه بیسکوئیت گذاشتم دهنم آروم چایی و مزه مزه کردم، داغیش دهنمو یکم سوزوند با صدای زنگ تلفن از جام بلند شدم ، با دیدن شماره ی خونه ی مامانم زود جواب دادم. گیسو: الو سلام مادر. مادر:سلام چونی؟ (سلام خوبی) گیسو: خوبم مرسی شما خوبی؟ مادر=قزات لیم خاصم (دردت به جونم خوبم) متنفر بودم از اصالت خودم و حساسیت و قوانینی که وجود داشت به خاطر همین هر جوری که بود این مخالفتمو نشون می دادم حتی دلم نمی خواست به زبان خودمون حرف بزنم…
راز؛ با صدای گیسو که بلند صدام زد اصلا نفهمیدم چجوری بلند شدم و خودمو بیرون از اتاق رسوندم راز: بله سرورم. جرات نداشتم عادی باهاش حرف بزنم، همینجوریش به قدر کافی حالمو گرفته بود اصلا تمایل نداشتم بیشتر از این عصبیش کنم و شاهد صحنه های بدتری باشم حس می کردم تا الانم فشار عصبی زیادی رو تحمل کردم ،نمی خوام بگم من تو خانواده ای بودم که هیچوقت هیچ مشکلی نداشتم ولی خب شاهد این صحنه ها هم نبودم و یکم عادی شدنش واسم سخت بود.
گیسو: بپوش بریم با ترس یک قدم رفتم عقب گیسو یکم از رفتارم جا خورد راز: کجا؟ گیسو: نصفه شبی کجا رو دارم بریم! _خونتون دیگه نمی دونم چیشد که با این حرفش حس کردم قلبم از جاش کنده شد چی باعث این ترس شده بود و نمی تونستم درک کنم چی بود که گیسو هم متوجه تغییر رفتار غیر منطقیم شده بود و گره ی اخم هاش شل شده بود و جاشو به تعجب توی چشم هاش داده بود گیسو: راز معلومه چت شده؟ _حسابی زده به سرت ها، الان باید بری خونه اون شوهر بی غیرتت منتظرته.
از اونجایی که من مثل اون آلو پشمک نیستم خودم می برمت خیالم راحت تره. راز: اخه گیسو کلافه تر از قبل ادامه داد گیسو: اخه چی؟ راز: می تونم برم حاضر شم؟ گیسو: بجنب. تمام مسیر مثل برج زهرمار بود منم جرات حرف زدن نداشتم، اصلا جرات به کنار بلد نبودم چی بگم. همیشه اونی که ناز می کرد من بودم کسیم ناراحت میشد انقدر غر می زدم و غصه می خوردم که طرف پشیمون میشد. ولی خب الان نمیشد. اولین چیزی که توی این رابطه از دست دادم آزادی توی رفتارم بود، اینجا بیشتر رفتارها قانون و اصول داشت…