دانلود کتاب دهل از مژگان مظفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برف وقتی رو چتر سنگینی میکنه و چترها رو خیس میکنه مرثیهاس، اما وقتی کف دست تو بالا میگیری و چند دونه برف تالاپ میافته کف دستت سردی برف بهت نشاط میده، اون وقت دیگه مرثیه نیست تالاپ تالاپ برف روی چتر برات میشه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بیاحساس و گرمیش مال آدمای عاشق…
ریما زودتر از دوستان دیگرش از کلاس خارج شد سوز سرد زمـ ـستانی به صورتش شلاق می زد کلاه ابی خوش رنگش را از روی مقنعه بر سر گذاشت و شالش را که به همان رنگ بود به دور گردن انداخت و پیچید به درو گردن قسمتی از صورتش را در شال پنهان کرد که فقط چشم های درشت ابی رنگش که به کمک لنز به ان رنگ درامده پیدا بود.
پالتوی شیک قرمز رنگ با ان پوتین های بلند مارک دار او را متمایز از دختران دیگر می کرد نگاهش را برای لحظه ای کوتاه به اسمان خاکستری و گفته دوخت و با دیدن دانه های ریز برف که به صورت پراکنده بود احساس نشاط انگیزی به او دست داد همیشه بارش برف او را به هیجان می اورد. تاکسی جلوی پایش توقف کرد و گفت: سر دزاشیب؟ با تایید راننده سوار تاکسی شد و روی صندلی عقب جا گرفت.
زن و مردی کنار دستش بودند که توجه اش به آن ها جلب شد که سر پیاز قرمز و پیاز سفید با هم بحث می کردند. زن پیاز سفید را مفید می دانست و مرد سعی داشت از راه علمی وارد شود و با مثال و دلیل پیاز قرمز را مفید تر از پیاز سفید می دانست. تا سر دزاشیب که رسیدند بحث های آن دو هنوز ادامه داشت. ریما کرایه را به راننده داد و در حالی که توی سرش پر از خاصیت پیاز قرمز و سفید بود از تاکسی پیاده شد…