دانلود کتاب دود صورتی از زینب8288 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دود صورتی داستان دختری که خانواده اش رو از دست داده و دنبال پیدا کردن یه عتیقه ی پنج هزار ساله و انتقام گرفتن از قاتل خانواده اشه. رویاهایم را سوزاندم، رویاهایی که برای به دست آوردنشان، زمین و زمان را به هم دوختم! دودی که از خاکستر رویاهایم بلند میشد، خاکستری نبود؛ صورتی بود! نمیدانم برای مصرف قرص بود یا شوک مغزی… هرچه که بود از نابودی رویاهایم نشات گرفته بود!
بطری بنزین رو به گوشه ای که دقیقا نمی دونم کجا بود پرت کردم. شبیه آدمای بدحال شده بودم! آستین خونیم رو به صورتم کشیدم، بوی خون و گاز و بنزین قاطی شده بود و حالم رو بهم میزد. با خنده و چشم هایی که همه چیز رو دو تا می دید به آستین خونی لباسم نگاه کردم. خون من بود یا خون الکس؟ خون هرکدوممون که بود ز یادی سیاه بود! کف دستم به طرز عجیبی سوخت و خونریزی کرد.
خب، گویا شیشه ای که هول دادم توی گردن الکس دست خودمم پاره کرده بود! فندک نقره ای رنگی که از جیب الکس برداشته بودم رو بالا گرفتم. اوه الکس بیچاره، با فندک خودت، جسدت رو آتیش می زنم! البته نه فقط جسد خودت بلکه… بلکه خونه ی پدریم به همراه همه ی اون مدارک رو آتیش می زنم! خیره به آتیش فندک تمام لحظاتی که همین حالا گذروندم رو مرور کردم. مدام تصویر جسد غرق در خونش روانیم می کرد!…
جیغ زدم: -جلو نیا الکس! خنده ی کریهی کرد و اسلحه اش رو توی دستش چرخوند: -اوه منتظر بودم تو بهم دستور بدی آنا کوچولو! خشمگین تر از قبل غرید: -به مارک گفتم زنده ات نذاره، به حرفم گوش نداد و برات دل سوزوند و حالا تو اومدی توی خونه ی سابق پدرت و داری دنبال اون مدارک کوفتی می گردی؟ ! با به یاد آوری مارک، صحنه ی مرگ داداش کوچولوم جلوی چشمام اومد. اونم نه مرگ معمولی…