دانلود کتاب ماهک از مژگان مظفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره ی دختری به اسم ماهکه که با نامادری و پدرش زندگی می کند که با وجود اینکه پدرش از او دفاع می کند ولی هر بار نامادریش زندگی رو برای ماهک سختر می کنه و بدبختی ماهک ازونجا شروع میشه که نامادریش ماهکو می خواد به همسری سیروس در آورد و ….
ماهک مثل همیشه با بیان دل نشین مشغول دادن کنفرانس بود و سعی می کرد به جز استاد به کس دیگری نگاه نکند، اما انگار این کار امکان پذیر نبود. آمین احمدی پسر شر کلاس در حالی که خودکار توی گوش هایش فرو کرده بود، به او زول زد. ماهک که نسبت به ادا و اطوار او نمی تونست بی تفاوت باشد، به سختی جلوی خنده ی خود را گرفته بود. استاد گفت: خانم دلفانی، چرا سکوت کردید؟
لطفا ادامه دهید. ماهک با نگاهی به ساعت دیواری کلاس که بالای تخته سیاه نصب شده بود، گفت: استاد اگه اجازه بدید بماند برای جلسه بعد. وقت ما بسیار اندک است و کنفرانس من خیلی طولانی و احتیاج به زمان بیشتری دارد. تا دقایقی دیگر ساعت کلاس به پایان می رسد، من هم در این زمان کم نمی توانم این همه خلاصه را کنم. استاد قبول کرد که ماهک جلسه ی بعد کنفرانس خود را بدهد.
تا استاد از کلاس خارج شد، او نفس راحتی کشید و با شتاب کتاب هایی که روی میز ولو کرده بود جمع کرد و داخل کیف خود گذاشت و خطاب به دوستش مستانه گفت: مستان، برویم؟ مستانه مقنعه ی خود را درست کرد و گفت: چند لحظه صبر کن. ماهک: دیگه برای چی؟ مقنعه ات رو که درست کردی. مستان:من هنوز کفش هایم را نپوشیدم. ماهک بی حوصله گفت: ای کاش این عادت بد از سرت می افتاد…