دانلود کتاب برای سیمین از زهرا زرجام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زمان سیمین برای پیدا کردن آذر رو به پایان است، گذشتهی پُر پیچ و خم این دوخواهر رازهای بزرگی را در خود جای داده است، همه چیز پیچیده و مبهم به نظر میرسد، سیمین برای یافتن خواهرش باید تکه های پازل را کنارهم بچیند…
به شیشه ی ساعت مچی شکستم نگاه میکنم و نفس عمیقی میکشم با عجله وارد راهروی بیمارستان میشم هنوز قدمی برنداشتم که با صدای پرستار میچرخم: -خانوم، خانوم با شما هستم کجا داری میری؟ نگاه پر از سوال پرستار روی لباس خاکی و پارم یا صورت کبودم می چرخه، پیش دستی میکنم قدمی به سمتش برمی دارم: -با تاجیک کار دارم. چشمش گرد میشه و به سمته پیشخوان میره.
و با لحنی منظور دار میپرسه: -منظورت آقای دکتر تاجیک دیگه؟ دنبالش حرکت میکنم وقتی برای چونه زدن نداشتم: – بله دکتر تاجیک؛ بگید سیمین اومده، سیمین دولت آبادی. با کمی مکث گوشی تلفن قرمز رو برمیداره و مشغول گرفتن شماره ای میشه و زیر چشمی نگاهم میکنه. با بی حالی روی صندلی سرد استیل بیمارستان مینشینم، اصلا توانی برای سرپا ایستان نداشتم؛
دستم رو زیر چونه ضرب دیدم حائل میذارم و به زمین خیره میشم. گوشم مدام سوت میزنه، انگاریه چیزی توی سرم جابه جا شده، بادهن خشکم به زور نفس میکشم ناچار دستم روی پره های دماغم که با لخته ی خون کیپ شده فشار میدم تا یه راهی برای عادی نفس کشیدن باز کنم؛ شوکه بودم و صحنه ها مدام جلوی چشم هام تکرار میشد. بهرام: سیمین تو این جا چی کار می کنی؟ سرم رو بلند می کنم….