دانلود کتاب گوهر یکدانه از مهناز سید جواد جواهری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در مورد دختری به نام گوهر است که با مادرش و دایی اش و نامادری مادرش زندگی می کند و عاشق پسر دایی اش می شود. اما زن دایی اش که مخالف است آنقدر اذیتش می کند که مجبور می شوند آن خانه را ترک کنند و به خانه ای که به خونه قمر خانم معروف بوده بروند، چند مدتی در آنجا می مانند که روزی نامادری مادرش خبر می آورد که…
درست یکسال پیش بود. هوا کم کم رو به سردی گذاشته بود. یک روز بی نهایت زیباي پاییزي، روزي که تا زنده ام آنرا فراموش نمی کنم. آن روز به محض اینکه پا به ساختمان گذاشتم صدای مادرم را شنیدم که از مریم بانو می پرسید: مریم بانو چاي دم کرده ای انشاء االله؟ یادش بخیر مریم بانو با صدای بلند و کشداري گفت: پس چه خانم جان، آن هم عوض یکبار چندین بار چاي دم کردم.از بس که شما دلشوره دارید به خدا.
در واقع همینطور بود که می گفت. او بهتر از هر کسی با این اخلاق مادرم آشنا بود. آخر او خیلی سال بود که با ما زندگی می کرد. آن طور که مادر بزرگم، عزیز جون، می گفت سال ها پیش از تولد او پدر بزرگ خدا بیامرزش، مسعود خان به عنوان باغبان، در باغ آبا و اجدادیمان کار می کرده. شاید به همین خاطر بود که هیچ یک از ما به مریم بانو به چشم یک زیر دست نگاه نمی کردیم، بخصوص مادرم.
آنقدر قبولش داشت که هر وقت میهمانی بزرگی داشت، اختیار کار را می سپرد دست او. با همه این احوال باز دلشوره مادرم سر جایش بود. بخصوص اگر از میهمانانش رو در بایستی داشت این احساسش بیشتر میشد براي همین هم آن روز که قرار بود به قول مریم بانو میهمان غریبه بیاید دلش همینطور شور میزد. خوب یادم است، داشتم دنبال گلدانی می گشتم تا گل هایی را که از باغ چیده بودم توي آن بگذارم…