دانلود کتاب اشک خورشید از پانیذ میردار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع درباره مدرسه جادوگری که قوانین خودش رو داره و دو اصل جادوگر از هم جدا هستند و فقط اجازه جنگ باهم رو دارند… اما ایسا فرشته پاکی ها در بین نبرد با سلفوس شیطان اتشین می فهمد که نمی تواند به او صدمه بزند در واقع نیرویی مانع جنگ ان دو می شود، جوری که هیچ کدام نمی توانند بجنگند و به هم صدمه وارد کنند و این موضوع افسانه قدیمی رو دوباره زنده می کنه و باعث…
ايسا؛ ديگه ترس کافي بود… بسه دختر من که انقدر بي جرئت نبودم مي دونستم دارم خودمو گول ميزنم ولي من که نميتونم خودمو بکشم… بايد منتظر بمونم و به شورا اعتماد کنم دستمو روي گردنم کشيدم ديگه از اين اصرارهاي بيهوده و نه شنيدن ها خسته شده بودم واقعا سخت بعد يک عالمه خواهش و تمنا نه بشنوي بايد مي رفتم بيرون تا کمي روحيه ام عوض بشه.
ولي خب امروز روز شيطان ها بود و اين يعني اخر ريسک تغيير لباس دادم پيراهن بندي ابي و يه تل ابي که موهاي طلاييم رو بالا مي داد و صندل هاي سفيد يه دست جلوي اينه چرخيدم خوبه همين بهتره برم نه بابا با اين لباس ابي برم که همه ميفهمن من فرشته هستم پس چيکار کنم؟؟ تلم به صورت شاخ شيطان شد و لباسم هم قرمز با نوار هاي مشکي اين يکي بهتر بود.
حيف که موهام طلاييه چون همه فرشته ها موهاشون طلايي، ابي يا سفيده اين اخري خيلي کم خب پس از رو موهام مي تونند راحت بفهمند لبخندي زدم و دوباره لباسام رو عوض کردم اين دفعه شلوار شيش جيب مشکي با تاپ بندي قرمز و يه جليقه مشکي موهامم همشون توي يه کلاه قرمزمشکي فرو رفته بود و اصلا معلوم نبود اخه دختر روز قحطه تو بايد روز شيطان بري بيرون…