دانلود کتاب خائن احساس من از ساجده سوزنچی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اه چرا اینجوري شدم من؟ این چه وضشه دیگه؟ مسخرس مسخره… خدایا خودت به دادم برس. چرا همش این پسره میادجلوچشمم؟ چرا نمیتونم ببندم چشمامو؟ چرا وقتیم بازه چشمام بازم قیافه ي نحسش جلو چشممه ومیبینمش؟ مگه من متنفرنیستم از این بشر؟ مگه هر روزي که میبینمش حال تهوع نمیگیرم؟ ازخودش، غرورش، کلاساي بیخودي که میزاره؟ پس چراهمش دلم یه جوریه ؟! انگارکه دلتنگشم…
با صداي کیا چشم بازکردم. کیارش: کتی..کتی.. بلندشو بابا خواب رفت کل وجودم سه ساعته کپیدي رو من... هوي کتی پاشو رسیدیم… سرمو از روي پاهاش برداشتم و با چشماي خواب آلود از پنجره به بیرون نگاه کردم. با دیدن محسن، سیاوش و نیاوش داداش سیاوش که خیلی مؤدبانه مشغول صحبت بامامان وبابا بودن هول شدم… انگار خواب ازسرم پرید…. شالمو مرتب کردمو پریدم پایین…
اي جوووووووونممممممممم عاشقتم سیاوشم… چقدردلم تنگ شده بود برات… واااااي چی دارم میگم من؟ عاشقتم؟ دلم تنگ شده بود برات؟! اي واااي خداي من چراچرت میگم؟ نه من ازسیاوش بدم میاد… تا قبل این سفر ده روزه شاید بهش حسی نداشتم یا حتی ازش بدم میومد ولی حالا بعد این چند روزي که ندیدمش باید اعتراف کنم که عاشقشم دلتنگش بودم و الان با دیدنش دلم آروم شده
و قلبم بی قراري میکنه… آروم شدم از دیدنش.. عههههه چی چیو اعتراف میکنم؟ غلط میکنی اعتراف میکنی… تو از سیاوش بدت میاد… مگه نه؟؟!! نههههه بدم نمیاد خودمو که نمیتونم گول بزنم من عاشقشم عاشقشم عاااااااشق…. سر به زیر سلام کردم. من :سلام. محسن: سلام رسیدن بخیر. نیاوش: سلام. و سیاوش… اي مرده شووووووورتو ببرن مغرور سگ…