دانلود کتاب نیاز یک حامی از نیلوفر پورحسین با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دکتر حامی برزین، فرزند ارشد اشکان برزین! دل در گرو عشق دختر عمهاش، نیاز، دارد که از کودکی با آنها زندگی میکند. نیاز بارها، حامی را در جریان حسی که به او دارد، قرار میدهد؛ اما حامی به دلایلی هرگز حرف قلبش را بازگو نکرده. سرانجام با وقوع اتفاقاتی، نیاز و حامی، هر دو به عشق یکدیگر اعتراف میکنند؛ منتها درست روز پرو لباس عروسی، نیاز طی یک حادثه، به لوب فرونتال مغزش آسیب میرسد و بر میگردد به دوران کودکیاش…
صدای جیغ ساحل با قهقه ی از ته دل آرمان قاتی شد. سر زبانم را به پشت دندان های پایینم فرستادم یک نفس سوت زدم. با سرخوشی صدای آهنگ را زیادتر کردم و محکم با دست چند ضربه به فرمان کوبیدم و جیغ کشیدم. هیجان در تمام سلول های تنم نفوذ کرده بود. ساحل که در صندلی فرو رفته بود و خودش را به در ماشین چسبانده بود با صدای بلندی که از ترس هیچ شباهتی به صدای خودش نداشت پرسید:
-دیوونه چیکار میکنی؟ الان به کشتنمون میدی! آرمان که در حال استوری گرفتن بود، با صدای بلند گفت: بیا! حامی نیست، نماینده ش ولمون نمیکنه! -حاجی هنوز دو روز نمونده با اصرار های تو برگشتیم. آخر هفته مون رو که زهرمار کردی! هی برگردیم برگردیم. الانم تا میایم یک کم حال کنیم میری تو کار ضد حال! ساحل نفس پر از حرصش را به بیرون پرتاب کرد و سریع به عقب برگشت.
لب هایش را جمع کرد و به تندی گفت: -جنابعالی نمی خواد حرف بزنی که تنها کسی که حق اعتراض نداره، خودتی! یه سره اون گوشی وا مونده دستت بود و تا می اومدیم یه غلطی بکنیم، یا داشتی برای دوست دخترات ویدیو مسیج می فرستادی، یا یه سره ویدیو کال می گرفتی! اونی که سفر رو زهرمار کرد تو بودی نه من! از آئینه دیدم که آرمان بیخیال و خونسرد لم داد و شانه ای بالا انداخت….