دانلود کتاب هومه نیلگون از ژیلا.ح با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان بر حول زندگی دختری میچرخد که تصمیم یک گشت و گذار همراه دوستانش، زندگی او را دستخوش تغییر قرار میدهد. طی یک حادثه و اتفاقی غیرمنتظره، جادو بر دار زندگیاش گره میخورد و از آن پس با رویارویی با افرادی نقش او در زندگی ایفا میشود و برای رهایی از مشکلات همراهشان تقلا میکند. اما هیچ چیز آنطور که میخواهند پیش نمیرود….
موجود عظیم الجثه ی روبه رویش با آن لبخند بزرگ و کریه دیگر هیچ شباهتی به مادرش نداشت. دست هایش با ناخن های تیز و بزرگ هنوز هم برایش باز بودند تا او را در آغوش بگیرد؛ آغوشی از جنس تباهی و با طعم درد. با بغض درحالی که به سختی اکسیژن را درون ریه هایش می فرستاد، با چانه ای لرزان سرش را به علامت نفی تکان داد. هق های ریزی که از گلویش بیرون می آمدند، نم بارانی بودند که هر لحظه
بیشتر شدت می گرفت. دیگر فضایی برای عقب رفتن نبود و سردی دیوار پشت سرش را تا اعماق وجودش حس می کرد. همان دیواری که شکلک های نهنگ و دلفینش دل می بردند و حالا تبدیل به دیواری پر از مارهای ریز و درشت مشکی شده بود. دلش می خواست داد بکشد، جیغ بزند، تقاضای کمک کند؛ اما انگار کلمات پشت دندان های قفل شده اش زندانی شده بودند. حتی یک واژه هم از میان لب هایش بیرون نمی آمد.
صدای ضربان تند قلبش، نفس های بلند و گرفته اش، صدای آب، صدای دورگه و بم موجودی که او را به سمت آب فرا می خواند و نگاهی که خیس از اشک، بین آب و موجود ارغوانی در قاب چشمانش دودو میزد. همه و همه جمع شده بودند تا او را به جایی نزدیک به مرز جنون بکشانند. صدای زن دیگر مهربان نبود، تهدید می کرد و داد می کشید. به ناگاه دست های زمختی روی شانه اش نشستند و او را….