دانلود کتاب راز گردنبند از سپیده مختاریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مرجان توی بچگی پدر و مادرش توی یک تصادف عمدی کشته میشن. دوست پدرش سرپرستی اون رو بعهده می گیره. مرجان با توجه به مشکلات دختری زود رنج و حساس ولی محکم بار میاد. وارد شرکت استادش میشه چون اعتقاد داشته که باید روی پای خودش بایسته، در کنار اون سعی داره راز گردنبندی رو که پدرش براش به جا گذاشته کشف کنه…
کارم که توی شمال تمام شد. یه سر به خونه قدیمی یادگار پدر و مادرم زدم. به لطف بابا علی مثل روز اولش برای من نگه داشته شده بود. وارد کوچه شدم کوچه ای که زمانی پدرم و مادرم و تمام گذشته کوتاه ام اونجا گذشته بود. نفس عمیقی کشیدم و تا شاید بتونم هوایی رو استشمام کنم که پدر و مادرم توش نفس کشیدن. به خونه ها نگاه می کردم خونه ما خونه ای قدیمی وسط کوچه بود که روی دیوارها پیچک های زیبایی قرار داشت. کلید انداختم و وارد خونه شدم.
خونمون خیلی زیبا بود. مثل یه تیکه از بهشت، حیاط پر بود از گل های یاس که بوی عطر خوشی رو توی هوا پخش کرده بود. گوشه حیاط تختی زیبا قرار داشت که تخت هم سراسر پوشیده از پیچک هایی بود که همگی گل داده بودن، روی تخت فرشی زیبا پهن بود. می شد از این حیاط و طرز چیدمان اون عشق رو حس کرد گوشه حیاط دو تا درخت پرتقال قرار داشت. در ورودی خونه رو باز کردم و با احتیاط وارد شدم بعد از به راهروی کوتاه وارد سالن نسبتا کوچکی شدم که دو تا فرش
دوازده متری زیبا پهن شده بود. گوشه سالن تلویزیون قدیمی قرار داشت همه چیز در حین اینکه ساده بود ولی برام زیبا و دوست داشتی بود این جا در مقابل خونه بابا خیلی کوچک و ساده بود ولی احساس می کردم خیلی دوستش دارم ۲ تا اتاق داشت. اول آشپزخانه رو دید زدم و بعد به سمت اتاق اولی رفتم. توی اتاق یک کتابخانه بزرگ قرار داشت و یک میز تحریر چوبی و یک تخت تک نفره فلزی گوشه دیگه اتاق بود روی دوارها شعرهایی با خط تحریری نوشته شده بود که…