دانلود کتاب راه من از soratyrooz با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
فرشته دختریه که بعد از یه شکست عشقی با پسر دوست پدرش آشنا میشه، اینا عاشق هم میشن و طی یه سری اتفاقات… اما باعث عوض شدن مسیر زندگی دختره میشه…
شب سر میز شام بودیم که بابا به من و سیمین گفت: -حمید خیلی حالش بده. -چرا؟ مگه نگفتی حالش خوب شده؟ -چرا گفتم، ولی دکترا ازش قطع امید کردن دیگه. -اردشیر میگم می خوای به پسرش بگیم بیاد ایران؟ به بابا نگاه کردم تا تاثیر حرف سیمین رو ببینم. -نمی دونم، اتفاقا امروز داشتم بهش فکر می کردم. دیگه حرفی نزدم و با بخشیدی اومدم توی اتاقم، یاد گذشته افتادم. چقدر من از پسر عمو حمید بدم می اومد. با این که چند سالی می شد که خارج از کشور زندگی میکرد،
ولی خاطرات بدی ازش توی ذهنم ثبت شده بود. با صدای اس ام اس گوشیم به خودم اومدم. امیر بود. – فرشته میذاری گاهی اوقات حالتو بپرسم؟ قلیم گرفت. آهی کشیدم و این طوری جوابشو دادم -نه امیر، لطفا دیگه بهم فکر نکن. منم دارم سعی می کنم فراموشت کنم. دیگه اسمتو روی گوشیم نبینم، خداحافظ نمی خواستم دیگه باهاش در ارتباط باشم. گوشیمو خاموش کردم و رفتم سراغ آلبوم خانوادگیمون، با ورق زدنش کلی خاطره برام زنده شد. من توی یه خانواده ی سه نفری بزرگ شدم.
وقتی اول راهنمایی بودم مادرم فوت کرد و بعد از اون پدرم رفت به زن دیگه گرفت. از وقتی سیمین وارد زندگیمون شد رفتارم باهاش بد بود؛ البته بیچاره پدرم بهم گفت به خاطر تو این کار رو کردم، ولی من از سیمین خوشم نمی اومد. پدرم کارخونه ی مواد غذایی داره، منم بعد از گرفتن مدرک لیسانسم توی رشته ی معماری دیگه نرفتم دنبال کار، از همون بچگی به نقاشی علاقه داشتم. توی یکی از همین کلاسا بود که با امیر آشنا شدم و اونم پسم زد. بعد از مرگ مادرم با خانوادش ارتباطی نداشتیم…