دانلود کتاب قربانی یک عشق از مهسا باقری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من به معجزه باور ندارم چون دوازده سال از قربانی شدن من گذشته! دوازده سال از زمانی که قلبم دیگه برای کسی نمیزنه! شاید فراموش کرده که یه آدم برای ادامه حیات به عشق نیاز داره! شاید خدا هم منو از یاد برده! من عادت کردم به ندیدن خودم. دوازده ساله که برای آدم های دیگه ای زنده ام. تا قلب کسانی رو نجات بدم که بیشتر از من به زندگی امید دارن! من فقط یه قربانی ام دوازده ساله که قربانی یک عشقم…!
“مهلا” دست هایم را شستم و بیرون رفتم؛ باخروجم پسر و دختر زینب خانم به سمتم آمدند ؛ با نگرانی حالش را پرسیدند. -با این که عمل سنگینی واسه ی ایشون بودخیلی خوب مقاومت کردند… هر دو نفس عمیقی کشیدند و تشکر کردند.. از کنارشان گذشتم و به سمت استیشن رفتم… بعد از نوشتن گزارش عمل… به اتاقم رفتم… بعد از چهار ساعت روی پا ایستادن پاهایم درد می کردند… روی کاناپه کنار اتاقم نشستم و پاهایم را دراز کردم ؛ عینکم را از روی چشمانم برداشتم و
سرم را به پشتی کاناپه تکیه دادم… نمیدانم چند دقیقه گذشت که با صدای در به خودم آمدم و صاف نشستم -بفرمایید… در باز شد و آرام در حالی که یک سینی محتوی دو فنجان قهوه دستش بود داخل آمد… -سلام خسته نباشی . -سلام ممنون… کنارم نشست… -گفتم خسته ای یه قهوه واست بیارم -دستت درد نکنه خوب موقعی اومدی!! فنجان را به سمتم گرفت… -شیرینش کردم !! -ممنون – عمل چطور بود؟ -خوب بود… راستی صبح قبل از عمل ندیدمت؟! -دوساعت مرخصی گرفتم.
رفتم یه سر پیش خالم حالش خوب نبود می خواست ببینتم… -خدا بد نده… انشالله که زود خوب میشن… -انشا ا… یه استراحت بکن باید سرکشی کنی!!… سری تکان دادم که دوباره گفت… -راستی از شنبه قراره رزیدنت های جدید بیان… قراره توام باهاشون سروکله بزنی… پس خواهشا حواست به این اخلاق چیز مرغیت باشه !!… خندیدم و از جا بلند شدم… -چون تو گفتی باشه !! بعد از رفتنش با برزین تماس گرفتم… -الو ؟ -سلام برزین جان کجایی؟ -سلام خواهری….