دانلود کتاب متولد اردیبهشت از لیلا عفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صنم دختری ست جوان که در اوج جوانی در حادثه ای دل خراش والدینش را از دست می دهد و مجبور به ترک دیار و زندگی در کنار عمو زاده هایش می شود. او در منزل عمو، با پیشنهادهای دختر عمو و پسر عمویش روبرو شده و چالش هایی جدید و غیر قابل پیش بینی را تجربه خواهد کرد…
دیدمش، از پشت آن شال سیاه نازک تمام قد سیاه پوش تا به درب اتاق رسید همانجا روی زانوهایش افتاد و گریه هایش اوج گرفت. من که عاشق و شیفته ی مهتاب بودم.نتوانستم تکان بخورم. پاسخ همدردیش را بدهم. یا من هم همدردی کنم با او. حالا از پشت شال سیاهم و هاله ی اشک های ناتمامم زن عمو را دیدم که با مینا وارد شدند و اشک می ریختند. پیدا کردن من برایشان کار سختی نبود بین آن همه زن… مرا با جسم نحیف و شانه های لرزانم یافتند. مهتاب در آغوشم افتاد.
-صنم جاااان… خواهری. و هق هق گریه هایش بیشتر شد. سرش را از خود جدا کردم. گونه های خیسش را بوسیدم. نالیدم: -مهتاب، اول رفتن بابا رو بهم تسلیت میگی یا مامان؟صدای شیون زن ها برخاست. آهسته با مهتاب قدم به قدم شدم. جمعیتی که با ما تا بهشت زهرا آمده بودند به سمت ماشین هایشان راه افتادند. من و مهتاب و زن عمو به سمت ماشین احمدرضا راه افتادیم. زن عمو جلو نشست کنار پسرش. من و مهتاب عقب ماشین نشستیم. به سمت خانه مان راه افتادیم.
مهتاب خواهرانه دستم را در دستانش می فشرد، از من بزرگتر بود. ازدواج کرده بود و دو تا بچه داشت، دوقلو. بی توجه به اختلاف سنی مان همیشه صمیمی بودیم. باهم راحت بودیم. مهربانی او در حق من مثال زدنی بود. به بیرون نگاه کردم. این شهرستان کوچک زیبا که شاهد عشق آتشین پدر و مادر بود، با طبیعت بی مثالش حالا در نظرم زیبا نبود. این درخت های سر به فلک کشیده. من این خیابان های تمیز، کوچه ها و خانه های آشنا را دیگر دوست نداشتم. سرم را چرخاندم و به روبرو نگاه کردم….