دانلود کتاب مزون لباس عروس از سهیلا شریفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان با ایجاد فضایی شاد و لحنی تا بشه طنز گونه وقایعی رو میگه شاید تلخ شاید شیرین. کاراکتر اصلی داستان دختری به نام خاتون هست و داستانم از زبان اون بیان میشه. شغل این دختر خیاطیه که به تدریج به لباس عروس ربط پیدا میکنه و… یکی دیگه از شخصیت های اصلی داستان پسری به نام یاحاست که صاحب مزون لیاس عروسه و کم کم وارد داستان ما میشه…
دو هفته ای میشد که عصرا زودتر میرفتیم خونه. نگران بودم، سفارش تولیدی کم شده بود اگه همینجوری ادامه پیدا می کرد بیکار شدن لاقل یکی از ما حتمی بود کارم از بقیه زودتر تموم شد. به ایستگاه واحد که رسیدم دلم هوای مروت رو کرد. از اون روز که خانم با چشماش مچمو گرفته بود نرفتم. ولی الان دیگه نتونستم و با قدمای بلند راه افتادم. خدا توکرتم این مزون چی بود سر راه من قرار دادی؟ لامصب به روزم هست دیگه نمیشه جلوش تاب آرود. از همون دور متوجه دو تا لباس جدید شدم.
چه جیگر بودن به لباس آبی کم رنگ یا دامن ساتن و حریر و پر از مرواریدای آبی پر رنگ و به لباس نباتی که دامنش با شکوه تمام مثل چتر باز شده بود، پر بور از پولک دوزیای ظریف نباتی پررنگ. چیزی نمونده بود که دماغمو بچسبونم به شیشه ولی به لحظه قلبم اومد تو دهنم. دست یکی رو شونه ام بود. شستم خبر دار شده که بله یه بار جستی ملخک دو بار جستی ملخک آخرش که میزنن توسرت و می گیرنت که. با طمائنینه برگشتم و یه لبخند فوق العاده زشت نشوندم رو لبم،
ایول همون خانومه بود. دست مریضاد به مچ گیریش. با یه صدای جیگولی و ملوس گفت: دخترم میشه بیای تو؟ عین این پسر بچه هایی که همه غلطی می کنن بعد با قیافه بسیار مظلوم نما خودشونو تبرئه می کنن، گفتم: خانم به خدا من قصدی نداشتم! می دونم، چرا هولی؟ بیا تو از نزدیک بقیه لباسا رو هم ببین! |||||||||||||||||||||؟ با من بود؟ یعنی درست می شنیدم؟ من برم تو این مزونه خشگله جیگره؟ -چرا معطلی بیا دیگه. بس بود ناباوری، بدو پشت سرش رفتم تو…