میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود کتاب روزگار جوانی pdf از صدای بی صدا با لینک مستقیم

دانلود کتاب روزگار جوانی از صدای بی صدا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

_وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم از هفته ی پیش یبوست گرفتم، نو پی پی جون پوپو. پونه عصبانی نگاهم کرد. اما الان مهم موافقت عاطفه بود، تنها دختر آرام کلاس، خب او همیشه پایه ی دیوانه بازی های ما بود. تا سرش رو تکان داد یک بوس براش فرستادم. _میخووااامممت. پونه: چندش.

خلاصه کتاب روزگار جوانی

برای صدف یه ویس گذاشتم . پونه جوابم رو نمی داد، آنلاین نبود. وقتی هم زنگ زدم گوشی اش خاموش بود. _صدف از پونه خبر داری؟ ویس صدف رو که پلی کردم دیدم بیخبره. بیخیال شونه ام رو بالا انداختم و سری به اینستا زدم. حسنا کلی عکس از خودش و عمه و بقیه گذاشته بود. چقدر خوشبخت بود، هم سن بودیم اما زندگیمون چقدر فرق داشت. براش کامنت نوشتم و یک بیعرفتی نوشتم که بدون من رفته اند. می دانستم در ماشینشان

جا نبود اگر بود حداقل او و حسن پیشنهاد می دادند، حتی اگر عمه مینا مخالف بود. عمه من و تیپ من را دوست نداشت از نظرش من بچه هایش را اغفال می کردم واسه همین اجازه نمی داد خیلی با من صحبت کنند. این کمی هم از بخاطر این بود که از الهه خوشش نمی آمد. سری که به گروه ” بروبچ خلاف کار” زدم دیدم واقعا دیشب پلیس ریخته خانه ی عرشیا. انقدر گیج بودم که اصلا متوجه نشده بودم. کامران نمیتوانست بفهمد یک احتمال

وجود داشت! پونه خبر داده باشد، از نظر پونه کامران چند پله از بابای او بهتر بود. فکری باعث استرسم شد. لنگان لنگان بلند شدم و دنبال کامران رفتم. خیلی وقت بود با الهه در یک اتاق نبودند. سرش در لب تاپش بود. عینک زده بود، چقدر الهه از این عینک او متنفر بود و او از سرلجبازی سه سال بود همین عینک را داشت. _در نمیزنن؟ _پونه رو تو دیدی؟ _پونه کیه؟ همراه خلاف هات. _دیدی یا نه؟ _یادم نیست. عصبانی مشتی به در اتاقش زدم….

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
_وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم از هفته ی پیش یبوست گرفتم، نو پی پی جون پوپو. پونه عصبانی نگاهم کرد. اما الان مهم موافقت عاطفه بود، تنها دختر آرام کلاس، خب او همیشه پایه ی دیوانه بازی های ما بود. تا سرش رو تکان داد یک بوس براش فرستادم. _میخووااامممت. پونه: چندش.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    روزگار جوانی
  • نویسنده
    صدای بی صدا
  • صفحات
    ۱۸۶۱
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها

ورود کاربران

  • Shoryaپس فرمت pdfکوو...
  • سوگندسلام لطفا رمان پاورقی زندگی از همین نویسنده بزارید...رمان پاورقی خیلی بهتره از ا...
  • فاطمهمیشه جلد دوم و سومشو برام بفرستین...
  • Elhamسلام و خسته نباشید بابات رمان ولی باید بگم که مارال خیلی خودخواهه و این أدمو عصب...
  • رهاعالی بود از دستش ندید...
  • طراحی سایتتشکر...
  • باربریبا تشکر از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • هاستسپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • طراحی وب سایتبا تشکر و سپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • موناسلام چرا برا من باز نمیشه...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4057 نوشته
  • 406 محصول
  • 626 کامنت
  • 784 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.