دانلود کتاب عدالت و عشق از ترنج با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستانی شوکهکننده و مهیج، از تقابل یک مرد، یک زن و عشقی سوزان… مردی جذاب و میلیاردر که برای رسیدن به هدفهایش، خیلی چیزها ازجمله انسانها را زیر پا میگذارد، ولی ناگهان عاشق میشود و عشق میسوزاند ریشهٔ تمام خودخواهیهایش را… و دختری مهربان، اما عدالتپیشه و صلحجو که جز راستی و اجرای عدالت آرزویی ندارد… و عشقی ناب و سوزان، جریان یافته در رگوپِیشان، که میسوزاند و میگدازد و داغ میزند بر روحشان…
وقتی به نزدیکی تالار رسید، شماره جلیل را گرفت و خبر داد نزدیک است. طبق قرارشان با جلیل، جلوتر از تالار، کرایه را حساب کرد و پیاده شد. تاکسی که حرکت کرد، متوجه جلیل شد که به سمت یک ماشین می رود و با سر به او اشاره می کند. به سمتش حرکت کرد. جلیل در مقابل راننده را باز گذاشت و خودش پشت فرمان نشست. با وجود گرمی هوا، ازشدت اضطراب، لرز به بدنش نشسته بود. مانتوی مینا را به دور خودش پیچید، نفسی تازه کرد
و توی ماشین نشست. کمی کج شد تا بتواند صورت جلیل را ببیند. کت و شلوار سرمه ای و پیراهن آبی، خوب به تن هیکلی اش نشسته بود. موهای نامرتبش تا شانه می رسید، ولی ریشش اصلاح شده و تمیز بود. اخمهای درهمش، با دو دستی که فرمان را طوری محکم گرفته بود، که انگشتهایش سفید شده بود، منافاتی نداشت. معلوم بود او هم مثل دریا با کشمکشی درونی دست و پنجه نرم می کند. – ببینین دریاخانوم، من فقط به خاطر مینا این کار رو
قبول کردم وگرنه بی غیرت نیستم که دوست عزیز ترینم و تنها، وسط یه مهمونی درهم بفرستم. قبلا گفتم فقط کمکتون میکنم استخدام بشین، اما حالا بدونين شيش دونگ حواسم تو مهمونی به شماست، پس نگران نباشین. از حرف های جلیل حسابی خجالت کشید. چه فکرها که درموردش نکرده بود.سر زیر افتاده از شرمش را بالا آورد و به جلیل که نگاهش می کرد، نگریست… نمیدونم برای کمکهاتون چه طوری تشکر کنم، اما ممنون که دلگرمم کردین با حمایتتون، ولی من…