دانلود کتاب لمس دشمن از holly_renee با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بعد از اینکه مادر جوزی از دنیا میره، اون مجبور میشه برای زندگی با پدر، مادرناتنی و برادر ناتنیش به شهر دیگه ای بره. اما نمیدونه توی اون شهر چی در انتظارشه. فامیلی جوزی رازی رو پشت خودش قایم کرده که بدون اینکه جوزی ازش خبر داشته باشه، اون رو به دشمن شماره یک تنها پسری که عاشقش میشه، تبدیل میکنه. بک کلرمونت زیبا، بیرحم و همه کاره شهره و قصد داره انتقام این زخم کهنه رو از بی گناه ترین فرد این داستان که جوزیه پس بگیره.
“بک” هیچ نشون کوفتی ای نداشتم که اون اینجا چی کار میکنه. پدرش دیوونه شده؟ فکر کرده چه کوفتی قراره اتفاق بیوفته؟ دخترشو مستقیم توی دستای من فرستاده. و فکر کرده که میتونه قسر در بره؟ -می دونستی یه نفر خواهر لوکاس وس رو استخدام کرده؟ در حالی که ماهیچه هام از خشم می لرزید وارد دفتر پدرم شدم. برام مهم نبود که پای تلفن عه. برام مهم نبود که نگاهشو به من دوخت و به همون اندازه که من ازش ناراحت بودم، اونم از من
رنجیده بود. -یکم دیگه بهت زنگ میزنم. تلفنشو با قدرت زیاد روی میز گذاشت و بهم نگاه کرد. -آره میدونم. جوزف امروز صبح بهم زنگ زد. مجبور بودم لب پایین موگاز بگیرم تا خشممو سرش خالی نکنم. دندونام داشت می شکست از شدت فشاری که به هم وارد می کردن. این حقیقت که هنوزم با اون آدم صحبت می کرد باعث میشد حالت تهوع بگیرم. طوری که اون دوتا رفتار می کردن انگار هیچ اتفاق نیوفتاده نفرت انگیز بود. – اخراجش کن. انگشتامو توی
پشتی صندلی چرمی که مقابلش بود فشار دادم و تلاش کردم حرارتمو کم کنم. سرشو تکون داد و انگشتام از شدت فشار سفید شد. -من این دخترو بخاطر اینکه تو از برادرش خوشت نمیاد اخراج نمی کنم. صداش خاتمه دهنده بود و جایی برای بحث نزاشت. -یادته برادرش چی کار کرد؟ به خاطر حرفم چشماش تو چشمای من قفل شد و می دونستم که دارم از حدم خارج میشم. پدرم مهربون و متواضع بود اما بی احترامی رو قبول نمی کرد…